.

.

عباس عارف


عباس عارف زاده روز پنجم اسفند ۱۳۲۹ در شهرستان خاش، سیستان. از کودکی شیفته ی شعر و ادبیات و هنر بود. از سال ۴۹ به تحصیل ادبیات به دانشگاه تهران رفت و تا به امروز ۴۶ سال است در تهران زندگی می کند. از جوانی به شکل جدی و سخت کوشانه ای به سرودن شعر و خوشنویسی پرداخت. عباس عارف در خوشنویسی، خود را شاگرد به زبان خودش استاد الاساتید حسن میرخانی می داند و با مباهات می گوید که “استاد حسن میرخانی بزرگی هنرمند و یگانه بود نه تنها در خط نستعلیق، بلکه در همه ی عرصه ها و هنوز هم که نزدیک به سی سال است در گذشته، استاد من است.”

او درباره ی شعرش می گوید: از این استادان در شعر آموختم و هنوز هم می آموزم:
فردوسی، مولانا، حافظ، نظامی، نیما یوشیج، شاملو، اخوان ثالث
دفتر شعرهای به چاپ رسیده:
– “آه غول زیبا”، پاییز ۱۳۵۹
– “خواب آفتاب”، پاییز ۱۳۶۵
– سی سال سکوت و خلوت نشینی ( البته در این سه دهه او به شکل گسترده ای به پژوهش تاریخ ایران پرداخته و صفحات پرشمار دستنوشته هایش حدود چندین جلد کتاب نثر، نظم و نقد در انتظار چاپ را در بر گرفته است.)
– “راهِ شاعر”، اردیبهشت ۱۳۹۵

از فرو ریختن ها

ویولونِ فـقـرِ بی نوا
زوزه ها می کشد بر
فرقِ تهران – خیابانِ ولیِّ عصرش-
از خود می رود سگِ ولگرد
گوش هایش راستِ آن
استخوان وَزه ی درد
اما یک تارِ مویش تکان نمی خورَد شهرِ تکیده ی دروغ و دود

تنها
آدَمیدَد باید باشی ، ببینی و
ندَود آتش به رگ هایت ، نترکد استخوانت در کنارِ دریا دریا طلای سیاه،
نَـنـگاه!