.

.

شصت و پنج سال گذشت/ مهدی عاطف‌راد


شصت و پنج سال از تولدم گذشت

شصت و پنج سال رهسپردنی که بود پرفراز و پرفرود

شصت و پنج سال طی شده که عمر آن فقط کمی درازتر از عمر آه بود

شصت و پنج سال رنج و شادی به یاد ماندنی

شصت و پنج سال ناامیدی و امید در ستیز و کشمکش

شصت و پنج سال تاب و تب

شصت و پنج سال التهاب و اضطراب روز و شب

شصت و پنج سال کوشش و تلاش سخت و بی‌امان

شصت و پنج سال چالش مدام و دم‌به‌دم

شصت و پنج سال جنگ و صلح با خودم.



سالهای نوجوانی و جوانی‌ام به درس و مشق و امتحان گذشت

و پر از کتاب بود

و پر از شعار و شعر و شور

سالهای اعتراض و اعتصاب بود

سالهای شور و شوق عشق و عاشقی

سالهای خامی و نپختگی و اشتباههای دردناک

سالهای اعتمادهای بی‌اساس

سالهای انتخابهای نادرست

و شکست در پی شکست

زخم خوردن و ز پا درآمدن

و دوباره خیزش و به پا شدن

و گذشت سالهای عمر از سی و چهل

تا به شصت و شصت و پنج

سالهای درد و رنج

سالهای پختگی

سالهای سوختن وَ ساختن

و خراب کردن و دوباره ساختن

و فرازراه عمر را

پشت سر گذاشتن پرافت‌وخیز

در نشیب‌راه عمر

خسته‌دل قدم زدن

ناتوان به پیش رفتن و گذار از هراسها و یأسها

و گذار از حصار حسرت و دریغ و انتظار.



شصت و پنج سال چالش مدام و دم‌به‌دم

شصت و پنج سال جنگ و صلح با خودم.