یکی از فرازهای مهم تاریخ تطور ادبی، دورانهای گذار میباشد که در این مقاطع زمانی به مقتضای تغییرات ساختاری در مؤلفههای اجتماعی- سیاسی، سبکهای ادبی رایج دچار دگرگونی میشوند تا قدرت تطبیق و انتگراسیون مسائل مستحدثه را داشته باشند. این دگرگونیها بیش از آنکه جنبهی تئوریک به خود گرفته باشد، در محصولات فرهنگی دورهی گذار خود را نمود میدهد و به مرور زمان وارد مباحث تئوریک میشود. در این میان هنرمندانی که برای اولین بار با جمعبندی و ارائهی راهکار برای تغییر سبک میپردازند، بهعنوان مؤسسین و پایهگذاران سبک جدید اهمیت ویژهای را در تاریخ ادبیات پیدا میکنند. چنانکه بهرغم نظریات تردیدآمیزی که در مورد میرزا تقیخان رفعت، توسط محمد حقوقی و شمس لنگرودی ابراز شده است، ارزش میراث ادبی او کماکان محفوظ است.(1و2)
دورهی فعالیت این شاعر نوپرداز مقارن با دورهی مشروطه بود. در این دوره، ادبیات کلاسیک- بهخصوص ادبیات منظوم- با قواعد و قوانین سختگیرخود که در طول تاریخ ادبی ممتد ایران هیچگونه تغییری در آن راه نیافته بود، دیگر قادر نبود حیات اجتماعی معاصر را با همهی پیچیدگیها و تضادهای آن بیان کند، و نویسندگان و شاعران که میخواستند مسائل مبرم روز را در آثار خویش منعکس کنند، از هر جهت خود را اسیر مقررات و فنون و صنایع ادبی میدانستند.
اکثر ادبای اهل قلم، انحطاط و واپسماندگی ادبیات ایران را آشکارا میدیدند و بدان اعتراف داشتند.(3)
اگرچه به موازات برجسته شدن مسائل سیاسی و اجتماعی و تغییر مخاطبین شاعران از دربار و طبقهی خواص به آحاد جامعه، قواعد ادبی رایج دورهی بازگشت دستخوش تغییر شده بود و شاعران این دوره کوشیده بودند خود را با خواستههای ملت و مسائل درگیر آن همآهنگ سازند و هریک از سخنوران این دوره- چون ملکالشعرای بهار و لاهوتی و ایرج میرزا در این فرایند سهیم بودند، به دلیل اعتیاد ذهنی و تعلق به دورانی سپری شده، دامنهی نوجوییهای آنها از یک جابجایی ساده مضامین فراتر نمیرفت و تحولات اجتماعی- سیاسی قالبهایی تازه میطلبید که ظرف مناسبی برای سیر شتابان خود باشد.
میرزا تقیخان رفعت یکی از نخستین بانیان شعر نو در ایران بود. او در سال 1308 ه.ق در تبریز به دنیا آمد و پس از فرا گرفتن تحصیلات مقدماتی به استانبول رفت و پس از فراغت از تحصیل، مدیریت مدرسهی ایرانیان در شهر طرابوزان را بهعهده گرفت. با شروع جنگ جهانی اول، رفعت به تبریز بازگشت و در دبیرستان فردوسی مشغول تدریس شد و در ضمن سردبیری روزنامهی "تجدد" را به عهده گرفت.(4) آشنایی میرزا تقیخان رفعت با زبانهای فرانسه و ترکی استانبولی به او این امکان را داد که از تجربیات شعرای رمانتیک بهرهمند شده و با نشر آثار و افکار خود در روزنامهی "تجدد" و مجلهی "ادب"، موجبات رفرماسیون در ادبیات ایران را فراهم آورد، و آثاری که در این جراید به طبع رسانده است ناظر بر این مدعا میباشد:
برخیز، بامداد جوانی ز نو دمید
آفاق خُهر را لبخورشید بوسهداد
برخیز، صبح خندهنثارت خجسته باد
برخیز، روز ورزش و کوشش فرا رسید
برخیز و عزم جزم کن ای پور نیکزاد!
بر یأس تن مده، مکَن از زندگی امید
باید برای جنگ بقا نقشهای کشید
باید چو رفته رفت، بهآینده رونهاد
روزنامهی تجدد، شمارةهی نوروزی 1297 شمسی(5)
اگر مرگ زودرس، بر فعالیت ادبی او نقطهی پایان نمیگذاشت، ادبیات معاصر شاید مسیری دیگر میپیمود.(6)
نوروز، روزگار تکان میدهد همی
با نوج بخت را شب و روز اندر آسمان
یک شب به ماه میرسد اقبال شایگان
روزی در آفتاب هویداست خرمی(7)
میراث ادبی رفعت از آنجهت اهمیت دارد که تا پیش از او احساس نیاز به طرح مسائل جدید و لزوم رویکرد تازه به ادبیات وارد مباحث تئوریک نشده بود و او بود که اولین بار در روزنامههای تجدد و مجلهی ادب و آزادیستان به این مهم، دست مییازد:(8)
«... آنچه ما میخواهیم کمتر از آن نیست که در عالم ادبیات یعنی در عالم فکر و صنعت یک عهد تجدد به وجود بیاوریم. یک وضعیت کهنه و فرسوده ولی حاکم و فرمانروا را برداشته و به جای آن وضعیت جدیدی را بنشانیم. به اندازهای که افکار و حسیات قرن حاضر در ابدان و نفوس ما نفوذ مییابد، احساس یک تحول و انقلاب را مبرم و اجتنابناپذیر حس میکنیم...»(9)
بهعلاوه تا زمان رفعت، آثار ادبی جز بر مبنای نقد قدمایی ارزشگذاری نمیشدند و آن چیزی نبود جز مجموعهای از صنایع لفظی و معنوی چون جناس و طباق و تشبیه و ایهام، که دیگر پاسخگوی نیازهای عصر حاضر نبود.(10)
رفعت با انگشت گذاشتن بر نکات ضعف ادبیات کلاسیک و ذکر مصادیق ناکارایی این سبک، یکی از اولین نمونههای نقد ادبی جدید را ارائه داد:
«... جوانان به قلعهی استبداد و ارتجاع ادبی اکنون میتوانند تاخت برد. و باید ببرند زیرا که باید فرزندان زمان خود بشویم. صدای توپ و تفنگ محاربات عمومی، در اعصاب ما هیجانی را بیدار میکند که زبان موزون و معتدل و جامد و قدیمی سعدی و همعصران تقریبی او نمیتوانند با سرودهای خودشان آنها را تسکین و ترجمه کنند. ما احتیاجاتی داشتیم که سعدی نداشت. ما گرفتار لطمات جریانهای مخالف ملی و سیاسی هستیم که سعدی از تصور آن عاجز بود. فقر روحی ما، سائق این عصیان(عصیانادبی) است. سعدی، فردوسی، حافظ و هر که باشد از شعرا و ادبای سابق صدمات این قیام را متحمل خواهد شد و چیزی آنها را نجات نخواهد داد...»
رفعت در مقالهای دیگر در پاسخ به یکی از طرفداران ادبیات کلاسیک که مدعی شده بود هر اصل و قاعدهای در بوستان سعدی و غزلیات حافظ موجود است، اعتقاد داشت:
«... شاگرد استادپرست هرگاه نظرش بر این است که افکار سعدی نسبت به زمان و محیط خودشعالی و وسیع بودهاند، قبول داریم. ولی هرگاه میخواهد بگوید که امروز هم میتوانیم این افکار را مانند افکار معاصر خودمان دستورهای نجاتبخش محسوبداریم، رد میکنیم...»(11)
منطق قوی و قدرت محاجه و استدلال رفعت چنان بود که مخالفانی چون ملکالشعرای بهار را وادار به عقبنشینی کرد و محافظهکاران را که معتقد به تتبع و تقلید از آثار متقدمان بودند بلادفاع گذاشت؛ و باید گفت که رفعت یکی از نخستین نظریهپردازان ادبی بود که آثار ادبی متقدمین را با معیارهای امروزین نقد مورد مداقه قرار داد:
«... فراموش نباید کرد که اساس دعوی فقط این است که آیا افکار و تعلیمات شعرا و ادبا و حکمای قدیم برای امروز یک ملت معاصر و متجدد کفایت میدهد یا نه؟ در جواب این سئوال میگویند: «وقتی که این شعر سنایی را
گاو را باور کنند اندر خدایی عامیان
نوح را باور ندارند از پی پیغمبری
میخوانیم حظ میکنیم و یک نقطهی ظریفی را درمییابیم.» اگر این اظهارات را چنین خلاصه کنیم، چنین میشود: تحسسات و انطباعات [احساسات و تأثیرات] در حین قرائت این اشعار بروز میکند. این اشعار را پیرایه میدهیم و لذت میبریم و تأویل میکنیم و تأویلی که اجدادمان به همین خوبی میکردند بهغیر از اینکه ما را نائل به نعمتهای موجود میکند چیزی بهموجودی ما نمیافزاید.
هرگاه در ماوراء حدود ایران یک مدنیت عالی و یک بشریت متکاملی موجود نبود و عصر ما یکی از قرون وسطی محسوب میشد و جهان عبارت از جهان ایرانی بود به این ثروت و مکنت محدود ادبی قناعت میورزیدیم، آیا راستی وقتی خودتان را به اندازهای که ما ایرانیان هستیم از قافلهی تمدن دور میبینید، هیچ دردی در ته دل احساس نمیکنید؟ آیا در واقع اثبات اینکه شعرای قدیم جا، مقام بلند و ذکا و استعداد خارقالعاده داشتند اما قهراً و طبعاً نتوانستهاند چیزهایی را که ما امروز میبینیم- و باید از آنها متأثر شویم- ببینند، محتاج به اقامهی دلیل میباشد؟... باید قبول کرد که جهان متمادیاً در تبدیل و تحول میباشد.
... این سعدیهای دیگر، برای اینکه «دیگر» بشوند ناگزیرند که «جدید و متجدد» باشند.(12)
تقی رفعت تعریفی دیگر از رسالت شاعر داشت و معتقد به احساس وظیفهی شاعران در قبال تعارضات اجتماعی بود. شرکت فعالانهی او در قیام "محمد خیابانی" و مرگ دردناکش که در نتیجه تأثر از شکست قیام بود، گواهی بر این مدعاست- که البته بحث در مورد نقش رفعت در قیام شهید خیابانی مجالی دیگر میطلبد.(13) یکی از معروفترین اشعار رفعت، شعری است که در تأثر از آتشسوزی و قتل و غارت در ارومیه به دست آسوریان و سالداتهای روسی در سال 1335 ه.ق سروده شده است.
ارومی کز خرابیهای بیداد
پریشان، بیقرار، آزرده میبود
که فرزندان خود را دیر یا زود
به جلادان استبداد میداد
ارومی کی ز آفت خواهد آسود؟
خداوندا کدامین بخت شومی
سوخت ارومی؟
ارومی انتظاری غیر از این داشت
ارومی انقلاب روس را دید
نهفت اندر دلش فریاد و بلعید
فغان سینهی رنجور پنداشت
که بتوان خصم دیرین بازبخشید
چه بود، افسوس! مردی را لزومی
سوخت ارومی! (14)
محمدعلی سپانلو شاعر و نویسندهی نوپرداز معاصر در مورد تقی رفعت اظهار داشته است که «... سایهای از نقد تفسیری، یعنی نقدی که به اعتقاد رولان بارت براساس انتخاب معیار از ذات اثر مطروح و به ملاحظهی مرام منتقد و به طریقی پویا عمل میکند، نخستین بار در نوشتههای تقی رفعت دیده میشود و از اینرو رفعت را میتوان آغازکنندهی نقد جدید در ایران دانست.»(15)
ماهیت دینامیکی که ادبیات پیشرو واجد آن است، این جریان تکاملی را به صورت زنجیری به هم پیوسته از تجربیات و مکاشفات فردی درآورده است که در این زنجیر نقش هر شاعر متأخر نسبت به شاعر قبل از خود تکمیل تجربیات و ادراکات شعری اوست. بر این مبنا بیراه نیست که نیما- پدر شعر نو- را کامل کنندهی تجربیات ناتمام میرزا تقیخان رفعت بدانیم.
مآخذ:
1- شعر نو از آغاز تا به امروز، تألیف محمد حقوقی
2- تاریخ تحلیلی شعر نو، تألیف محمد شمس لنگرودی
3- از صبا تا نیما، جلد دوم، تألیف یحیی آرینپور
4- جنبش آزادیستان شیخ محمد خیابانی، تألیف عبدالحسین ناهیدی آذر
5- مأخذ شماره3
6- آذربایجان و مکتب تجدد، تألیف رضا همراز تبریزی، مجلهی وارلیق، صفحهی 248
7- مأخذ شماره3
8- مجله ادب و یحیی آرینپور، هفتهنامه عصر آزادی، شمارة47 ؛ تبریز - رضا همراز
9- مأخذ شماره3
10- قدما و نقد ادبی- تألیف محمود کیانوش
11- مأخذ شماره3
12- مأخذ شماره3
13- قیام شیخ محمد خیابانی، نشر مرکز، چاپ اول1376، احمد کسروی
14- مأخذ شماره4
15- مأخذ شماره6