دیشب کتاب می خواندم
و صفحه صفحه صدایم را
که با علامت پرسش
خش می خورد
بلند می کردم
و در سیاهی صامت می چیدم .
از برگ برگ کتابم
حسی به رنگ آینه می تابید
و فکرمی کردم
معنای گریه ی شبانه ی ما را
در متن بی سپیده ی شهری پر از دروج
این کاتب لجوج
چگونه
نوشته است؟
*
در لحظه ی درخشش نوری
– شهاب سنگ قشنگی بود
که چهره ی اثیری خود را
در کائنات بزک می کرد –
ساعت به قوس دوم خود رفت.
روی درخت شبزده نالید
"مرغ سحر"
پژواک خسته اش
تا گورهای ظهیرالدوله**
پرواز کرد
آن سان
که چارچوب پنجره ها لرزید
و شیشه های شکسته
به سقف کبود چسبیدند
من هم
کتاب کهنه ی خود را
به دست حافظه ی تار نیمه شب دادم
و آسمان پر ستاره ی میهن را
بوسیدم
و اسم رمز سحرگه را
در واژه نامه ای
برای مرغ سحر
خواندم.
ـــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــ
* اشاره به ترانه ی ماندگار مرغ سحر ، سروده ی ملک الشعرا بهار.
** گورستان ظهیرالدوله در شمیران ، مدفن ملک ا لشعرا بهار و بسیاری از نامداران ادب و فرهنگ و سیاست ایران.
***پری شوره زارها
سروده ها . یادداشت ها
سروده ای از دفتر چاپ نشده ی "...ومن کتاب درسی تو بودم"//
https://t.me/mayektashakeri