ماهی سرخ در بغلم فکر جنگل است!
این را که گفت/ با هیجان شیشه را شکست
افتاد توی حوض/شُلُپ/ماهِ واژگون!
یک گربه با دو بال لبِ پنجره نشست
خیره به تخت خواب شد و گیجی اتاق
یک لحظه گیج خورد و دو تا تیله هاشو بست
" ماهی به فکر جنگل و گربه پیاده بود "
که خواب دیده بودم و رویای نا تمام
رویای پشت پنجره / دنیای گربه ها
خوابِ دو تا پرنده ی کوکی ته اتاق
که داد می زدی در گوشم تو هم بیا
که داد می زدم :دِ ولم کن...دِ لعنتی ⇓
بیدارم و... تو نیستی و ...رفته ای/ کجا؟!
" ساعت رسیده است به تکرار و انزوا "
من فکر می کنم به جهانی بدون ترس
یک جنگل و دو ماهی و یک گربه ی سیاه
تو فکر می کنی به جهانی بدون ترس
پرواز و آسمان و رسیدن به نور ماه
دنبال پیله هایی و کشف پرنده ها
دنبال نور ماه که افتاده توی چاه
" شاید جویده هات بماند برای من "
شب شد/ سکوت آمد و اینبار دیدمت
افتاده ای بدون دهان توی گفتگو
خیسی که از عرق به چکیدن رسیده ای
رختی که می/ چِ / لا / نَدتَش،مردِ بازجو
از تو چه مانده است به جز تکه های تو!
یک صندلی و قطره ی خون ...چند تار مو
" سر را به زیر آب فرو کن عزیز من"
نور چراغ زل زده تو ترس چشم هام
انگار پشت میز مرا حقنه می کنند
من/ دست هام / پشت سرم /جیغ می کشند ⇓
بسته ست با طناب/ دو تا مرد قد بلند
پیدا شده/ جنازه ی من توی حوضِ خون
پیراهنِ سفیدِ پر از لکه... روی بند
" خونِ من است/ رنگ قشنگی ست/ گل گلی ست"
ماهی سرخ در بغلم فکر جنگل است
ماهی سرخ در بغلم فکر جنگل است
"ماهی سرخ در بغلم شیشه را شکست"...
#سمیه_جلالی
13 خرداد ماه 98
@sherhaye_yavashaki