.

.

سنگ قبر/ سید علی میر افضلی



1)

توان خداحافظی کردنم نیست

از این خانه، این پلّه،

      این صندلی، این در زنگ خورده

از این من.


2)

«صدایی، خدایی، کجایی؟»

در این جمله بی سر و ته

سکوت عجیبی است

که ویران‌ترم می‌کند.

برو ای نرفتن!


3)

رگم، سیل میِ‌خواهد اینجا

نگاهم، تگرگ.

چه اکسیژنی پلک‌های تو دارد

در این سنگ قبری که افتاده بر سینه من

چه آهنگ‌هایی

در این قصر آهن!


30 فروردین 95

نظرات 0 + ارسال نظر
برای نمایش آواتار خود در این وبلاگ در سایت Gravatar.com ثبت نام کنید. (راهنما)
ایمیل شما بعد از ثبت نمایش داده نخواهد شد