.

.

نمونه های شعر دیروز محض تبرک



باغ من / مهدی اخوان ثالث



 آسمانش را گرفته تنگ در آغوش

ابر ، با آن پوستین سرد و نمناکش.

باغ بی برگی ،

روز و شب تنهاست ،

با سکوت پاک غمناکش.


ساز او باران ، سرودش باد،

جامه اش شولای عریانی ست.

ور جز اینش جامه ای باید ،

بافته بس شعلۀ زرتارِ پودش باد.


گو بروید ، یا نروید ، هرچه در هرجا که خواهد ، یا نمی خواهد.

باغبان و رهگذاری نیست

باغ نومیدان 

چشم در راه بهاری نیست.


گر ز چشمش پرتو گرمی نمی تابد ، 

ور به رویش برگ لبخندی نمی روید ؛

باغ بی برگی که می گوید که زیبا نیست؟

داستان از میوه های سر به گردونسای اینک خفته در تابوت پَستِ خاک می گوید.


باغ بی برگی 

خنده اش خونیست اشک آمیز.

جاودان بر اسب یال افشان زردش می چمد در آن 

پادشاه فصل ها ، پاییز.


ماه ای ماه بزرگ / فروغ فرخزاد



در تمام طول تاریکی

سیرسیرکها فریاد زدند

ماه ای ماه بزرگ

در تمام طول تاریکی

شاخه ها با آن دستان دراز

که از آنها آهی شهوتناک

سوی بالا می رفت

و نسیم تسلیم به فرامین خدایانی نشناخته و مرموز

و هزاران نفس پنهان در زندگی مخفی خاک

و در آن دایره سیار نورانی شبتاب

دغدغه در سقف چوبین

لیلی در پرده

غوکها در مرداب

همه با هم ‌ ‚ همه با هم یکریز

تا سپیده دم فریاد زدند

ماه ای ماه بزرگ ...


در

تمام طول تاریکی

ماه در مهتابی شعله کشید

ماه

دل تنهای شب خود بود

داشت در بغض طلایی رنگش می ترکید.


گریز / هوشنگ ابتهاج


از هم گریختیم

وآن نازنین‌پیالهٔ دلخواه را، دریغ

بر خاک ریختیم!

جان من و تو تشنهٔ پیوند مهر بود

دردا که جان تشنهٔ خود را گداختیم


بس دردناک بود جدایی میان ما

از هم جدا شدیم و بدین درد ساختیم

دیدار ما که آن‌همه شوق و امید داشت

اینک نگاه کن که سراسر ملال گشت

وآن عشقِ نازنین که میان من و تو بود

دردا که چون جوانی ما پای‌مال گشت!


با آن‌همه نیاز که من داشتم به تو

پرهیز عاشقانهٔ من نا گریز بود

من بارها به‌سوی تو بازآمدم؛ ولی

هربار دیر بود!


اینک من و توایم، دو تنهای بی‌نصیب

هر یک جدا گرفته ره سرنوشت خویش

سرگشته در کشاکش طوفان روزگار

گم کرده هم‌چو آدم و حوا بهشت خویش



نظرات 0 + ارسال نظر
برای نمایش آواتار خود در این وبلاگ در سایت Gravatar.com ثبت نام کنید. (راهنما)
ایمیل شما بعد از ثبت نمایش داده نخواهد شد