▪️در مرکز تمام گزارههای اقناعی ( یعنی دینی و هنری) نوعی ادراکِ بلاکیف و بیچگونه وجود دارد و در مرکز گزارههای اثباتی ما به چنین ادراکی نمیرسیم، بلکه برعکس، ادراک ما ادراکی است که از کیف و چگونگی آن آگاهی داریم و در مقابل باید آن را ادراکِ ذاتِ کیف یا ادراک باچگونه نامگذاری کرد.
در مرکز ادراک ما از غزلِ حافظ یک شناختِ بلاکیف وجود دارد که در مرکزِ التذاذ کودک از اَتَلْ مَتَلْ توتوله نیز برای او وجود دارد. وقتی کودک بزرگتر شد خواهد فهمید که در مرکزِ آن التذاذ، ادراکِ بلاکیفی نسبت به نظامِ ایقاعی آن کلمات نهفته بوده است که او را چنان مسحور خود میکرده است و ما نیز از تأمّل در شعرِ حافظ به این نتیجه میرسیم که چیزی در آن نهفته است که یُدرَک و لا یُوصَف است و هرچه هست امری است اقناعی و نه اثباتی.
در مرکز هر پدیدهٔ هنری و هر بیانِ عاطفی، یک امر بلاکیف و یک ابلاغ بیچگونه نهفته است که اگر ما بتوانیم آن را از بلاکیف بودن به درآوریم، میتوانیم آن ابلاغ را از عرصهٔ هنری بودن و از تأثیر عاطفیاش خلع کنیم و بگوییم برای ما مصداقِ هنر نیست و بر ما تأثیر عاطفی ندارد.
در ترجمهٔ آثار هنری و گزارههای عاطفیِ دیگر زبانها، اگر نتوانیم آن ویژگی بلاکیف بودن و بیچگونگی را به نوعی بازآفرینی کنیم، چیز مهمی از آن گزاره انتقال نخواهد یافت و همین جا میتوان یادآور شد که ای بسا، در ترجمه، آن ویژگیِ بلاکیف و بیچگونه از اصل هم بیشتر اتفاق میافتد یا در جاهایی از اثر که در متنِ اصلی بیچگونگی وجود دارد در ترجمه وجود نداشته باشد و برعکس، در مواردی از ترجمه، این بیچگونگی اتفاق افتد که در اصل اثر نیست. آنها که دست اندر کار ترجمهٔ شعر بودهاند این تجربه را بسیار داشتهاند.
این که ما از متون مقدّس در زبانی غیر از زبان خودمان بیشتر متأثر میشویم (دعاها، زیارتنامهها، مناجاتها) باید ریشهاش در همین مسألهٔ ادراکِ بلاکیف باشد، چون در این گونه سخنان در زبان خودمان برای بیچگونگی میدانِ کمتری وجود دارد.
در تمام مصادیقِ هنرهای ناب، در تمام شطحهای صوفیه، در تمام دعاها و مناجاتهای متعالی و جاودانه، صبغهای از ادراکِ بلاکیف و احساسِ بیچگونه وجود دارد.
در مرکز تمام شاهکارهای هنریْ این ویژگیِ ادراکِ بیچگونه و نقطهٔ نامعلوم نهفته است. نقطهٔ نامعلومی که اگر روزی به معلوم بَدَل شود، دیگر آن شاهکار، شاهکار تلقی نخواهد شد؛ و اینْ دستِ کم برای کسیست که این آگاهی را یافته است و دیگر در برابر آن اثر، آن ادراکِ بیچگونه را در خود، نمییابد.
زبان شعر در نثر صوفیه، سخن، تهران: ۱۳۹۲، صص ۶۹–۶۷
https://www.instagram.com/shafiei_kadkani