.

.

خاطره هوشنگ ابتهاج از سیمین بهبهانی






یه بار سیمین یه غزل ساخته بود، تو رادیو برام خوند، من همون لحظه یه تغییر کوچیک دادم توش. ساخته بود: «هزار امید مرا هست و هر هزار تویی»، من فورا گفتم: «مرا هزار امیدست و هر هزار تویی»؛ توی «هزار امید مرا»، «هزار» شکسته می‌شه ولی توی «مرا هزار امیدست»، «هزار» کشیده خونده می‌شه و خودشو نشون می‌ده. 

بعد از اون سیمین هربار منو می‌دید می‌گفت: خیلی ممنونم از این هزار امیدی که به من دادی!



@Cofeboof

نظرات 0 + ارسال نظر
برای نمایش آواتار خود در این وبلاگ در سایت Gravatar.com ثبت نام کنید. (راهنما)
ایمیل شما بعد از ثبت نمایش داده نخواهد شد