.

.

درباره احمد شاملو / محمد رضا شفیعی کدکنی



حق این است که شاملو را برای نسل جوان امروز باید تجزیه و تحلیل کرد. ممکن است در این تجربه خیلی از مُحَسَّنات او تبدیل به نقاط ضعف شود ولی به‌هرحال، از این کار گزیری نیست. این کار را آیندگان با بی‌رحمی خواهند کرد. اگر جوانان امروز بدانند که شخصیّت ادبی آقای شاملو چگونه تشکیل شده است، هرگز این‌گونه عمر خود را صرف شعر، آن هم شعر این‌طوری -که در روزنامه‌ها می‌بینیم- نخواهند کرد.


آنچه ا.بامداد یا احمد شاملو را می‌سازد اگر به صد جزء تقسیم شود، پنجاه تا شصت درصدش ربطی به شعر ندارد. این شهرت و اعتبار نتیجه‌ی پنجاه شصت سال حضور مستمر در روزنامه‌ها است. مدّتی حزب توده او را بزرگ می‌کرد، بعد سلطنت‌طلب‌ها، بعد چریک‌ها، حالا هم همه‌ی ناراضیان از اوضاع کنونی. و این بزرگ کردن‌ها به هیچ وجه صددرصد به شعر او مربوط نیست، مربوط به موقع‌شناسی اوست و به قول خودش -با الهام از تعمیری از مایاکوفسکی- «سفارش زمانه» را پذیرفتن. نه اخوان، نه فروغ، نه نیما، نه سپهری، هیچ کدام این طوری سفارش زمانه را نتوانستند بپذیرند.


در تهران که بودم، یکی از دانشجویان علوم اجتماعی صد شماره مجله‌ی آدینه را برای یک مطالعه‌ی فرهنگی تحلیل کامپیوتری کرده بود. می‌گفت: در این صد شماره، در تمام شماره‌ها -جز چند مورد استثنایی- به نام شاملو آمده است و در تمام موارد با القابی از نوع «شاعر بزرگ میهن ما»، «شاعر بی‌همتای...»، عناوینی که الان به یادم نمانده و راست می‌گفت. عکس‌ها و تفصیلات و اخبار درباره‌ی او. اما در همین صد شماره اسم نیما و اخوان و فروغ فقط نیما و اخوان و فروغ است، بدون هیچ‌گونه صفت و به‌قول فرنگی‌ها اپیتتی (epithet)، اما او همیشه با عنوان شاعر بزرگ قرن، شاعر بزرگ میهن‌مان و... این تنها «آدینه» نیست، از روزنامه‌های حزب توده این‌گونه تبلیغات برای او شروع شد تا در فردوسی‌های آن سال‌ها که در روی جلد لقب «جاودانه‌مردِ شعر» به او دادند.


 پنجاه سال شب و روز، در وسیع‌ترین نشریه‌های سیاسی و فرهنگی، درباره‌ی شاطر عباس صبوحی اگر تبلیغ شده بود حالا جایزه‌ی نوبل را به اولاد شاطر عباس می‌دادند، شاملو که جای خود دارد‌. می‌بینی که از صد جزو سازنده‌ی شخصیت او، چهل پنجاه درصدش که مربوط به شعر اوست با چه ضمایمی همراه شده است تا به این حد رسیده. آن شصت درصد با پنجاه درصد دیگر عبارت است از سردبیر ده‌ها نشریه‌ی داخل و خارج مملکت بودن از «سخن نوِ» پنجاه سال پیش تا آشنا و خوشه و کتاب هفته و کتاب جمعه و ایرانشهر و از نویسنده‌ی کتاب کوچه بودن تا... و از مترجم «پابرهنه‌ها» و شعرهای «لورکا» و «آراگون» بودن تا... و از داشتن آن صدای گرم و سوخته‌ای که شعرهای خودش را و نیما و مولوی و خیام و حافظ را بخواند و در هر خانه‌ی روشنفکری نواری از او موجود باشد و از درگیری‌های ادبی او با خانلری و نادرپور و... تا درگیری با سعدی و فردوسی و انکارِ شاعریِ آنان. این‌ها آدم را شاعرتر نمی‌‌کند ولی مشهورتر که می‌کند.


این‌ها که گفتم همه در حقیقت «عیب می» بود. بگذار «هنرش» را نیز بگویم که این نامه اگر به دست کسی افتاد مرا به بی‌انصافی متّهم نکند:

اگر شاملو ظهور نمی‌کرد، لابد دیگرانی ما را با شعر فرنگی آشنا می‌کردند و آن‌چه در شعر شاملو اتفاق افتاده در شعر دیگران اتفاق می‌افتاد، چنان‌که جرقه‌های خام و کم‌ثمرش در طامات‌هایِ مدرنِ هوشنگِ ایرانی دیده می شود. صدها هوشنگ ایرانی می‌توانست از راه ترجمه‌ی غلط و نفهمیده‌ی شعر فرنگی «رتوریک شعر فارسی» را عوض کند. شاملو رتوریک شعر فارسی را عوض کرد.

نیما تا حدی این کار را آهسته و با ترس و لرز انجام داده بود ولی شاملو به‌طور لجام‌گسیخته‌ای با رتوریک شعر فارسی سنتی و شعر تولَّلی درافتاد و «هوای تازه‌ای» وارد شعر فارسی کرد. بدون تردید اگر او زبان فرانسه را مثل خانلری بلد بود، رتوریک شعر فارسی را نمی‌توانست عوض کند، همان‌گونه که ضعف نیما در شعر کلاسیک او را به نوآوری در شرایط خودش واداشت، همان‌گونه هم ضعف در زبان فرانسه شاملو را به این رتوریک مدرن راهنمون شد. شاملو زبان فرنگی اصلاً بلد نبود. تحت‌اللّفظی چیزهایی را به کمک دیکسیونر ترجمه می‌کرد و لطف کار او در همین جا بود و این سبب می‌شد که رتوریک شعر فارسی از بنیاد دگرگون شود.

@fanosmehr70

با چراغ و آینه

محمدرضا شفیعی کدکنی، ۵۲۶-۵۲۷.

نظرات 0 + ارسال نظر
برای نمایش آواتار خود در این وبلاگ در سایت Gravatar.com ثبت نام کنید. (راهنما)
ایمیل شما بعد از ثبت نمایش داده نخواهد شد