.

.

خلسه / امیر دادویی


در تداومِ به گل نشستۀ خیال

چشمِ پنجره گشوده می‌شود

دستِ خیسِ شب به شانۀ تگرگ را

باد و برگ را


گاه می‌چکد هنوز

خلسه خلسه شرم

ازچراغ‌ْخوابِ شب

تا بلوغ لحظه‌ها


چشم می‌گشایم ازدریچۀ خیال...


شیشۀ شراب را

قابِ تختخواب را


سرنهاده‌ای به شانه‌ام

دست‌هایم از حرارتِ تنت

از هوش می‌روند


شب

رهاترین

شب

تماسِ شمع و تیرگی

شاه بیتِ چیرگی

لحظه‌ای که روحمان کرخت می‌شود

لحظه‌ای که آینه

غرقِ خواب می‌شود

ناگهان دلم

بی تو آب می‌شود



بیست‌و‌هشتم‌ِ مهرِ نودوهفت

#امیر_دادویی 


@amirdadooei

نظرات 0 + ارسال نظر
برای نمایش آواتار خود در این وبلاگ در سایت Gravatar.com ثبت نام کنید. (راهنما)
ایمیل شما بعد از ثبت نمایش داده نخواهد شد