.

.

نمونه های شعر دیروز برای تبرک

به خیام / محمد رضا شفیعی کدکنی


زاده شدی میانِ گل سرخ

در شادیاخِ شادِ ابَرشهر

فرزانه‌ای یگانه که چون تو

مردی ندیده مردمکِ دهر


بستند صف به دشمنی تو

جادوگران و هرزه‌درایان

رجّاله‌های جور و اجیران

قدّاره‌بند یاوه‌سرایان


جُرمت چه بود؟ 

- شک به همه‌چیز-

یعنی در آسمان و زمین شک

در شکّ خویش شکّ و پس آن‌گاه

آن سوی هر گمان و یقین شک


هر فال‌بین و لوطی و جن‌گیر

در کارِ خویش اهل یقین بود

تو در نظام دهر به تردید

جُرم تو در میانه همین بود!


هرچند در زمانه تو را، جهل

در آن هجوم خانه‌نشین کرد

نام تو را خِرَد، پی تحسین

هر جا که دید نقشِ نگین کرد


زین‌رو، هماره، در همه آفاق

در پویهٔ قوافلِ ایّام

چتری گشوده بر سر تاریخ

شکِ خِرَدْشکافِ تو خیّام!


این است معجزِ تو به گیتی

در جمع شاعران زمانه

افزون‌ترین مخاطب تاریخ

با کمترین سرود و ترانه!


#دکتر_محمدرضا_شفیعی_کدکنی

مجلهٔ بخارا، شمارهٔ ۱۰۵. 

هر صبح، گنجشکی، لب ایوان خانه

سر می دهد آوازهایی شادمانه

‌ 

جان مایه‌ی آواز او آزادی اوست

آزادی او چهره ساز ِ شادی اوست.


 پرواز / فریدون مشیری


پرواز، آواز

آواز، پرواز

بر شاخه‌ها، بر بام‌ها،

تا دور دست ِ بی‌کرانه...

‌ 

من نیز، هر صبح

اینجا، کنار پنجره، پر بسته، دلتنگ

شعری، سرودی، می‌سرایم

با حسرت ِ پرواز ِ آن مرغ خوش‌آهنگ.

‌‌ 

او، می سراید تا فضای صبحدم را

هر لحظه رنگین‌تر کند با هر ترانه

من، می سرایم، تا نمیرم؛ تا بمانم.

بر ما چنین رفته‌ست فرمان زمانه.

در انتظار / حمید مصدق



دیدم در آن کویر, 

محروم از نوازش یک سنگِ رهگذر 

تنها نشسته‌ای،

بی‌برگ‌وبار، زیر نفس‌های آفتاب

در التهاب،

در انتظار قطره‌ی باران

در آرزوی آب.


ابری رسید،

چهرِ درخت از شعف شکفت

دل‌شاد گشت و گفت:

«ای ابر، ای بشارت باران!

«آیا دلِ سیاه تو از آه من بسوخت؟!


غرید تیره‌ابر،

برقی جهید و چوبِ درخت کهن بسوخت!




نظرات 0 + ارسال نظر
برای نمایش آواتار خود در این وبلاگ در سایت Gravatar.com ثبت نام کنید. (راهنما)
ایمیل شما بعد از ثبت نمایش داده نخواهد شد