.

.

نمونه های شعر دیروز محض تبرک

ساعت اعدام / احمد شاملو

در قفلِ در کلیدی چرخید


لرزید بر لبانش لبخندی

چون رقصِ آب بر سقف

از انعکاسِ تابشِ خورشید


در قفلِ در کلیدی چرخید


ـ□


بیرون

رنگِ خوشِ سپیده‌دمان

ماننده‌یِ یکی نتِ گم‌گشته

می‌گشت پرسه‌پرسه‌زنان روی

سوراخ‌های نی

دنبالِ خانه‌اش…


ـ□


در قفلِ در کلیدی چرخید

رقصید بر لبانش لبخندی

چون رقصِ آب بر سقف

از انعکاسِ تابشِ خورشید


ـ□


در قفلِ در

کلیدی چرخید.



تازه چه دارم / نصرت رحمانی


تازه چه شعری  سروده‌ای که برآرد،

غم زدل و مرهمی برآن بگذارد؟


تازه چه دارم؟

دو چشمِ خسته که دیگر 

جز غم و نفرت به جای اشک نبارد.

تازه چه دارم؟

لبی که جز عطشِ خون 

شعرِ تر و بوسه‌های گرم ندارد.


تازه چه دارم؟

دلی که گر بپذیری

آرزویت را به دست مرگ سپارد.


تازه چه دارم؟

دو چشمِ خسته که دیگر

جز غم و نفرت به جای اشک نبارد.


تازه چه دارم؟

دو دستِ خالی و خونین

بشکند ار دستِ دوستی بفشارد.


تازه چه شعری سروده‌ام؟

برو ای دوست

ناخنِ من پشتِ کس-دریغ- نخارد ...


ترس / رضا براهنی


تمام ساعت را می ترسم

لباسهایم حتی می ترسند

و دستهایم از دستهایش می ترسند

چرا نترسم آخر، چرا نترسم؟


چراغ سبز تخیل،

کنار خرمن پنبه ست

که گر بگیرد در من، تمام گردم من؛

و آفتاب تموز است در نهایت اوج

که گر بگیرد در برف، برف های تمیز

که گر بگیرد در من، تمام آب شوم؛

و کهکشان غریبی است

بدور خلوت هذیانی شبانه ی من

که گر بگیرد در من، تمام کاه شوم

و شب که راه بیفتم

صدای نرمی از آن جویبار بی مانند

به من، به لحن غریبی، که چون عبور نسیمی است،

عبور چلچله ای ، بال بال شب پره ایست

سکوت وار صدا می زند:


نگاه کن!

درون خلوت هذیانی شبانه ی تو

دو پای نیمه کج از آفتاب می آید

دو پای نیمه کج از آفتاب می آید

خدای من، همه جا روشن است!

و شب، شبانه ترین شب، چو صبح صادق و صالح شکفته بر آفاق

دو پای نیمه کج از آفتاب می آید!



#رضا_براهنی

@daar_vag

نظرات 0 + ارسال نظر
برای نمایش آواتار خود در این وبلاگ در سایت Gravatar.com ثبت نام کنید. (راهنما)
ایمیل شما بعد از ثبت نمایش داده نخواهد شد