.

.

از نامه‌های صمد بهرنگی به برادرش


...عزیزم، غم و اندوه همیشه بوده است  شاید روزی برسد که نباشد، اما پیش از این برای بشر همیشه غم بوده‌است. نگاه کن، بشر از هر طرف در غم محاط است: خدا با جهنمش بشر را می‌ترساند، زلزله‌ها، آتش‌فشان‌ها، سیل‌ها، رعدو برق و... همگی بشر را می‌ترسانند و زندگی را برایش تلخ می‌سازند. اما اینها هیچ‌کدام مهم نیستند. آنچه بشر با دست خودش می‌آفریند و با آن زندگیش را تلخ و اندوهگین می‌کند بالاتر از اینهاست. 

از وقتی که چشم گشوده‌ایم با این کلمه‌ها آشنا شده‌ایم: دروغ، فریب، حیله، ریا، خیانت، نامردی، پستی، بی‌وفایی، چاپلوسی، ناجوانمردی، نمک‌نشناسی، ناآدمی،... اینها را دیگر هیچ خدایی برای ما نفرستاده است. هیچ زلزله و آتشفشانی دروغگو و خیانتکار نیست، اینها را ما خودمان می‌آفرینیم. 

وقتی کسی از این کلمه‌ها بدش آمد و خواست که همه بدشان بیاید و دید که همه دودستی چسبیده‌اند به این کلمه‌ها و آنها را ستایش می‌کنند، از همه بدش می‌آید. همان‌طور که تو و من از همه متنفریم...




نظرات 0 + ارسال نظر
برای نمایش آواتار خود در این وبلاگ در سایت Gravatar.com ثبت نام کنید. (راهنما)
ایمیل شما بعد از ثبت نمایش داده نخواهد شد