به دلیل اینکه معنی شعار مجرد است و عاری از حقیقت عینی و جهانی. ما نه همه ی اشخاصی را که فریاد می زنند ، زنده باد دموکراسی ، زنده باد طبقه دهقان ، دوست داریم ، چرا که تاریخ بارها نشان داده است که بزرگترین دیکتاتورها، همان شعارها را می دهند که بزرگترین آزادیخواهان ، پس باید دید چه کسی چه شعاری را می دهد و از دادن آن شعار چه قصدی دارد . شعار هنگامی با ارزش است که به قول " هربرت مارکوزه" اندیشمند بزرگ معاصر، مقابل آزادیخواهان قلابی ، یک ستون منظم و وسیع آزادیخواه به وجود آید و خلاصه در مقابل شعار ، ستون منظمی از شعور پدید آید .
پس ، شعر ، بدون آنکه جنبه ی سیاسی خودرا از دست بدهد ، از شعار به معنای خواب آور و خفقان آور آن، از شعار به معنای به معنای تبلیغ پی در پی و بازاری و روزنامه ای آن، از شعار به معنای رادیویی و تلویزیونی آن جدایی
می گیرد و در میان موقعیت های مختلف شعری موقعیتی سیاسی را نیز ارائه می دهد ..
***
هر نوع و یا شکل ادبی برای آنکه با دوران خاصی معاصر باشد ، باید با تکیه بر کلیت شکل و محتوای خود ، از تمام عناصر و عوامل زندگی آن دوره منتهای استفاده را بکند ، یعنی همزمان با هر تغییری ، خود دگرگون سازد ، تا در مقابل تحرک شکلی مطلق ، منعقد و ایستا پیدا نکند . یعنی اگر اکنون کسی ، به آن صورتی که سوفوکل و شکسپیر، تراژدی نوشته اند ، تراژدی بنویسد و حتی به زیبایی آثار آنان هم بنویسد، چیزی خارج از دسترس انسان معاصر نوشته، در واقع تراژدی برای تراژدی نوشته است و این همان مقوله هنر به خاطر هنر است که همه می دانیم تقریباً در تمام ادوار مقوله ی پرتی بوده است .......
#رضا_براهنی
یادداشت هایی پیرامون ادبیات
#فرصت_سبز
@forsatesabz