به نوشتۀ حمد مستوفی، در خمریات، کسی بهتر از نزاری شعر نگفته است (تاریخ گزیده، ۷۵۵). دیوان نزاری، بر این داوری مستوفی، صحه میگذارد. در رباعیاتش هم خمریات ویژه دارد و سفسطهبازیهای شاعرانۀ او در توجیه باده نوشی، یادآور لحن برخی از رباعیات منسوب به خیام است و البته، شباهتی نیز به شیوۀ شاعری سراج الدین قمری آملی دارد. مثلاً آنجا که در توجیه باده نوشی در ماه رمضان حرف میزند، ما را یاد این رباعی سراج قمری میاندازد: «اندر رمضان به روز اگر می خوردم» (ص ۶۰۵). منتخبی از رباعیات خیامانۀ نزاری قهستانی را باز مینویسم:
هنگام صبوح چون درآیی از خواب
در خواه ز باقیات دوشینه شراب
بر سر کش و دست بر زن و پای بکوب
عشرت به غنیمت کن و فرصت دریاب.
..
زآن طایفه نیستم که نازم به بهشت
زآن قوم نیَم که ترسم از دوزخ زشت
بیهوده چه غم خورَم که معلومم نیست
تا بر سر من در ازل ایزد چه نوشت.
..
هر دم زدنی فلک دگرگون گردد
هر دون سخیی و هر سخی دون گردد
ز اندیشۀ آن که تا دگر چون گردد
دل در بر زیرکان همی خون گردد.
..
گر عزم شرایع و سنن خواهم کرد
ور قصد چمانه و چمن خواهم کرد
در مملکت وجود، چه بیش و چه کم
از طاعت و معصیت که من خواهم کرد!
..
آن به که ز روزگار نیکی مانَد
کز بد همه زشت و مُردهریگی ماند
با اهل صفا، پیاله از دست مده
تا در خُم روزگار سیکی مانَد.
..
آن کو ز می شبانه مخمور بود
نزدیک خرد ز زندگی دور بود
دلسوختۀ آتش غم را، مرهم
خونی است که نامش آب انگور بود.
..
از وهم بجز محال حاصل نشود
وز روی و ریا کمال حاصل نشود
بر ما چو به تهمتند، باری بخوریم
تا بدگو را وبال حاصل نشود!
..
امروز ز بامداد مستی کردم
اما نه مُعَربدی و گستی کردم
المنة لله که ز اعمال جهان
در مدت عمر میپرستی کردم!
..
زهر است می و منش چو تریاک خورَم
از روی یقین خورَم، نه از شاک خورَم
گویند: مخور می که پلید است و حرام
من می خورَم و خوش خورَم و پاک خورَم.
..
بی باده چو مور عاجز اندر طاسم
چون باده خورَم، ز شیر نر نهراسم
هشیار، سر خودم نباشد هرگز
چون مست شدم، پای ز سر نشناسم.
..
بر باده غنیمت است شور آوردن
عیب است هنر ز خلق پنهان کردن
من در مه روزه گر خورَم، فاش خورَم
مردی نبود شراب پنهان خوردن!
●●
"چهار خطی"
https://telegram.me/Xatt4