.

.

بمباران / سید علی میر افضلی




سلام خستگی‌ام!

سلام ای نفس هرز رفته در فریاد

سلام ای جگر زخم دیده از یاران!


به آفتابِ لب بام

به‌جز سلام چه باید گفت

و این دریچه که رو دست خورده از باران؟


نه حَق حَقی که گلو را بدان بیاویزم

نه هِق هِقی حتی.

کلید، خسته‌تر از قفل است

و قفل، بسته‌تر از دست‌های بسیاران.


نه پلک را سفری می‌برند رؤیاها

نه شانه را خبری می‌دهند بیداران.


اگرچه باز دلم دست بر نمی‌دارد

از آب دادن گلدان

و دستمال کشیدن به شیشه‌های کثیف؛

ز سخت‌جانی این مُردگان دلم خون است

برای خستگی‌ام انفجار می‌خواهم

سلام بمباران!



رفسنجان، ۱۲ مرداد ۹۷



#سیدعلی_میرافضلی

@seyedalimirafzali

نظرات 0 + ارسال نظر
برای نمایش آواتار خود در این وبلاگ در سایت Gravatar.com ثبت نام کنید. (راهنما)
ایمیل شما بعد از ثبت نمایش داده نخواهد شد