من روشنفکران ایران را، از میرزا فتحعلی آخوندزاده و میرزا آقاخان کرمانی بگیر تا سید حسن تقیزاده و دکتر ارانی و بهار و نیما یوشیج و صادق هدایت و ذبیح بهروز، به دو گروه تقسیم میکنم:
الف. روشنفکرِ « نمیخواهم »
ب. روشنفکر ِ «چه میخواهم »
متأسفانه جامعهٔ عقل گریزِ ما همیشه به «روشنفکرانِ نمیخواهم» (امثال صادق هدایت) بها داده است و از «روشنفکرِ چه میخواهم» (امثال سیدحسن تقی زاده و دکتر ارانی) با بی اعتنایی و گاه نفرت یاد کرده است.
ولی آنها که سازندگان این سرزمیناند بیشتر همان «روشنفکرانِ چه میخواهم» اند چه ارانی باشد و چه تقی زاده.
در ایران برای این که شما مصداق روشنفکرِ نمیخواهم شوید کافی است که از مادرتان قهر کنید و بگویید «خورشتِ بادمجان رادوست ندارم» و یک عدد رمان پست مدرن کذایی و یا چند شعر جیغ بنفشِ بیوزن بیقافیه و بیمعنی («احمدایِ» مُدرن) هم در این عوالم مرتکب شوید و به تمام کائنات هم بد و بیراه بگویید و دهنکجی کنید ولی روشنفکر چه میخواهم شدن بسیار دشوار است و خربزه خوردنی است که حتی پس از مرگ هم باید پای لرز آن بنشینید.
از نکات عبرت آموز یکی هم این است که فرنگی جماعت نیز، برای روشنفکران نمیخواهم ما همیشه کف زدهاند.
"با چراغ و آینه"
محمدرضا_شفیعی_کدکنی
http://telegram.me/tahlyleejtemaaey