.

.

شیر برفی..... / علی رضا طبایی


ابر ها را، آسمان پوشید 

بر زمین زد قلک آکنده را از سکه‌های سیم 

کرک ها را، از کلاه و شال و کفش و پوستین افشاند 

بوته زار پنبه را، آرام و تردستانه، بر خاک زمین رویاند 

بافت فرشی، تار و پود و خامه، یکسر برف.....


#####


برف یخ پیوند، 

سنگ ها را بست، سگ ها را گشاد از بند 

حکمران قریه، سرمای زمستان شد 

خانه ها تاریک، یا متروک 

سایه ها، از هول لرزان شد 


#####


همچنان بارید و.... می بارید! 


#####


بر فراز جعبه ای فرسوده، در میدانکی، در چار سوق ساکت قریه 

مانده بود از روز های پیش تر، خرپشته ای از کاه 

بارش برف شبان تا صبح، آن خرپشته را، مشاطه وار آراست 

یافت کم کم شکل شیری، سهمناک و تند 

چون هیولایی، مترسک وار 

پای تا سر، برف..... 


#####

زیر چتر وهم گون ترس، در تاریکی سرد سحر گاهی 

پچ پچی از مرد و زن، برخاست 


پیر دهقان، تسخری زد، گفت 

باز سرما، باردیگر برف.... 


######

داستانی کهنه است، اما 

این زمستان ها، نمی پاید 

در پس این پرده‌های تیره، خورشید است 

صبح گاهان، همزمان با رویش خورشید 

روستا، آزاد از کابوس های سرد دیو و دد 

قریه، بیدار از سکون خواب خواهد شد 

عو عو سگ ها، نمی پاید 

سنگ ها تا دورباش تیرگی، پرتاب خواهد شد 

شیر برفی، آب خواهد شد 


######

شیر برفی آب خواهد شد..... 


علیرضا __طبایی

نظرات 0 + ارسال نظر
برای نمایش آواتار خود در این وبلاگ در سایت Gravatar.com ثبت نام کنید. (راهنما)
ایمیل شما بعد از ثبت نمایش داده نخواهد شد