.

.

دلشوره / امیر دادویی



به ایرج بسطامی




شبیه دست‌های خالی نیزار لرزیدند

تمام رفتگانِ‌جادۀ دشوار لرزیدند


ستون‌ها اعتماد سقف‌ها را جلب می‌کردند

همان‌گاهی که زیر تاول آوار لرزیدند


مسافرهای بی‌برگشت از ناکامی رویا

تن بیزار یک کابوس را ناچار لرزیدند


ترا در دست‌های روشن خورشید گم‌کردم

تمام شمع‌ها درسایۀدیوار لرزیدند


دعاها زیرلب آرام و نا‌آرام جان‌دادند

و آمین‌ها میان تخت یک بیمار لرزیدند


به شب‌های بلند خاطرات تو، به آوازت

(به یارانی که در دلشوره‌های یار لرزیدند)


بیست‌و‌پنجم فروردین نودوهفت


#امیر_دادویی


@amirdadooei

نظرات 0 + ارسال نظر
برای نمایش آواتار خود در این وبلاگ در سایت Gravatar.com ثبت نام کنید. (راهنما)
ایمیل شما بعد از ثبت نمایش داده نخواهد شد