.

.

کذب / محمد رضا راثی پور



هرچه می گویند و می گفتند

غالبا کذب است و باور کردنش دشوار

میکروفن چون ذره بین آن بانگ نارس را

می کند پروار و پژواکش شود تکرار


کرسی از کرسی نشین سر تر

مستمع از آن وقیح هرزه گو بر تر

جاهل در جلد فاضل رفته سرمست از دروغ خویش

ای بسا فسفر بسوزاند

واژه ها را  دانه دانه گرچه ناهمگون

در پاور پویینت

آن نخ تسبیح اغوایش بگنجاند

یاوه ها می بافد از ذوق و نبوغ خویش!.


هرچه می گفتند و می گویند

غالبا کذب است و باور کردنش دشوار

بی رگان بی تفاوت گرد آن کرسی

گوسفندانند بی انکار

در خیال این همه کت بسته تشویش

هرسوالی پاسخش کابوس استنطاق


کیست با ماژیک قرمز رنگ

خط بطلانی کشد بر این جفنگیات

کیست از افیون ترس و مصلحت رسته

با همین اکسیر تردیدش

تک زند بر برجک لرزان بنگیات!


کفه چالش سبک سنگین اگر می کرد

مدعی انبان پوچش را

از دروغ و مغلطه هرگز نمی انباشت

کرسی اندیشه صاحب داشت.