.

.

بالایی/ محمد رضا راثی پور


باز آن بالایی

بر سریری که بجز شانه پایینان نیست

با جلال و جبروت

هرچه می خواست دل تنگش گفت

آرزوهای حقیرش

باز تاب نوسان در هپروت

بی اشارت به عذابی که در این پست ترین جای حضیض

لحظه ای راحتمان نگذارد

و ثقیل دردش

استخوانهامان را می شکند

حسن پنداشتن این زشتی

خود آیینه به شک می فکند!!

شرط بالا بودن

شرط بالا ماندن

هم نفس بودن با محنت پایینان است

با زبانی که تو آموخته ای

آشنا نیست بجز تاول دست بسته 

چوب خط تو یقین پر شده است

باش تا خشم تلنبار شده

به حضیضت بکشد آهسته!