.

.

چارتکبیر / محمد رضا راثی پور


بسیار پرتگاه که ما را به خود کشاند

اجبار تازیانه و حرص طلا نبود

بسیار پرتگاه که در ظاهر

با راه پیچ پیچ و مه آلودش

ما را به بام عرش برین راه می نمود


اوج فریبناکش

و حس اعتماد به نفس کذائیش

تلخی آن حکایت ماه و پلنگ را

از یاد می زدود


پایی که بی دریغ درشتی راه را 

و ثقل بی قواره تن را

آورده بود تاب

هر گونه حزم از نظر او 

مصداق غدر بود و خیانت


" دردیست درد مردن"

توجیه ناشده 

خود را به کام مرگ سپردن


ناظر بر این مغاک و دهان گشوده اش

ناظر و ناگزیر

با حسرتی که عالم و آدم هلاک اوست

گفتیم چار تکبیر!