.

.

پاییز بود/ مهدی عاطف‌راد


پاییز بود و برگهای زرد و نارنجی
من بودم و تو، در کنار هم
سرمست و بی‌پروا
و جیک جیک شاد گنجشکان
موسیقی آن لحظه‌های غرق افسون بود.


بر برگهایی که به زیر گامهامان خش و خش می‌کرد
پچ پچ کنان در کوچه‌سار مهربانی پیش می‌رفتیم
یک باد آرام نوازنده
با عطر گلهای سفید و مست گرداننده‌ی مریم
با گونه‌های آتشین ما
سرگرم بازی نوازش بود.


آنگاه تو این بیت را خواندی چه حزن‌انگیز
با آن صدای روشن و صافت:
پاییز! حیف از این‌همه زیبایی میرا
پاییز! افسوس از خزان مهرورزیها