.

.

دغدغه‌های تاریخی ایرانیان هنوز از چالش‌های اساسی بشری هستند/مسعود مسعودی



اسطوره‌ها همواره در سپیده‌دم تاریخ درخشیده‌اند و در روزگاری که بشر هنوز نمی‌دانست که تاریخش را خودش خواهد ساخت یا آسمان برایش سرنوشت متمایزی را تدارک دیده است، این اسطوره‌ها بودند که نمود میل عمومی بشر و تجسم پدیداری درک عمومی از جزئیات آسمانی را بازنمایی می‌کردند. درواقع اسطوره‌های تاریخی، حاملان اطلس‌وار کره جغرافیایی باورهای بشر نخستین بوده‌اند. این اسطوره‌ها، نشان می‌دادند که بشر در برابر حوادث و سختی‌ها، همواره نیروهایی فراتر از توان خود را به یاری فرا می‌خوانده است. سامان‌ دادن نیروهای اهریمنی و خدای‌گونه در قالب اساطیر، راه را بر یکدیگر می‌بستند تا زیست عادی بشر سامان بگیرد و هرگاه نابسامانی‌های این جهانی و بلایای طبیعی بر سر فرزندان انسان نخستین می‌آمد، با قربانی‌های متعدد و متنوع (همان گونه که دستور خدا به فرزندان آدم بود)، این جهان را دوباره به آرامش دعوت کنند و از گناهان خود که باعث بروز خشم طبیعت می‌شد، احتراز و توبه می‌کردند. اسطوره‌ها در تاریخ ایران نیز، مسیری کمابیش مشابه با بسیاری از اساطیر ملل کهن و باستانی دارند و با این حال، متناسب با زیست‌جهان ایرانی، از نخستین انسان و نخستین شهریار و دیوها و تدبیرهای نخستین برای تمدن ایرانی را، در نظامی جالب و منسجم، به گنجینه باور خود افزودند. بحث در رابطه با اساطیر ایران، همواره در دیباچه می‌ماند و به رغم پیشرفت‌های پژوهشی فراوان در این حوزه، بازهم کارهای فراوانی برای خوانش و پژوهش باقی می‌ماند. پروفسور «استوارت بِنِت» استاد دپارتمان تاریخ هنر دانشگاه ادینبورگ، در گفت‌وگو با ایلنا، از اهمیت اساطیر ایرانی می‌گوید.

 اساطیر ایرانی با نظمی بسیار زیاد، از کشاورزی و محیط زیست، تا سیاست و هنر را نمایندگی می‌کردند. علت این تنوع وسیع چیست و چرا در سایر ملل خاوری چنین اساطیری نمایان نشد؟

اسطوره‌های ایرانی نمادهای پیچیده تصویری و غیرتصویری دارند! نخستین انسان که در اساطیر ایرانی نمایان می‌شود، به سرعت به نخستین شهریار بدل می‌شود (کیومرث)، و این باعث شکل‌گیری ذهنیت سیاسی دولت‌محور به شکل تاریخی در میان ایرانیان شد. ایرانیان همواره به وجود دولت و لزوم وجود آن باور داشته‌اند و ردپای آن را تا انسان نخستین نیز کشانیده‌اند. دلایل مختلفی را می‌شود برای این موضوع عنوان کرد ولی یکی از مهمترین دلایل این موضوع، تاریخی بودن ذهنیت عمومی ایرانیان است. همان‌طور که شما اشاره کردید، ایرانیان در ابتدای تاریخ اسطوره‌ای خود، به دنبال کشف قوانین طبیعت بودند و برای هرکدام از مسائل جاری روزانه خودشان، به دنبال یافتن الگوی بیرونی روابط بودند و به زعم خود، نظم نمادینی را برای ارتباطات فیزیکی میان پدیده‌ها برقرار می‌کنند و آن را در سیر تاریخ فرهنگی خود دخالت می‌دهند! البته با حرف شما مخالفم که این نمادهای اسطوره‌ای در سایر ملل خاوری شکل نگرفت! بسیاری از این نمادها، در چین و هند و ژاپن هم وجود دارند. البته در هند و حتی چین، پیوستگی‌های بسیار زیادی در اساطیر تاریخی با ایران وجود دارد که این را می‌توان در بعضی از اسطوره‌های سامی و مصری نیز مشاهده کرد.

آیا هرگز توانایی اساطیر برای مرتفع ساختن نیازهای دعاگونه و دفع بلایا از مردم، مورد ارزیابی واقع می‌شد؟  مرز بین خرافات و باورمندی به اسطوره کجاست؟

 به نظر من، سنجش و ارزیابی منطق عمومی در عصر اساطیر با منطق عقل و خرد امروزی، چندان علمی و منطقی به نظر نمی‌رسد! از این جهت که انسان امروزی بسیار پیچیده‌تر و پیشرفته‌تر از انسان عصر اساطیری‌ست، وجه مقایسه در این زمینه صحیح نیست. با این حال، بسیاری از این افراد با اعتقاد راسخ داشتن به منبع انرژی این اساطیر، از آن‌ها نتایجی هم اخذ می‌کردند با این حال و پس از آن با توجه به پیشرفت تمدن بشری، انسان‌ها توانستند دخل و تصرف بیشتری را در طبیعت داشته باشند و به توانایی‌های خودشان تکیه بدهند، کمتر به باورهای اسطوره‌ای تکیه کردند ولی این اعتقاد بشر به ساحت میتوس تا امروز نیز تداوم دارد و علم یا تکنولوژی، توانسته‌اند به تنهایی بر جای سایر باورهای اساطیری تکیه بزنند و برای خود شکلی اسطوره‌ای ایجاد کنند که هروقت یکی از شهروندان نتواند حرف خود را از لحاظ علمی ثابت کند، مورد خشم پیروان خدای اسطوره‌ای مدرن (علم و تکنولوژی) قرار می‌گیرد و به علت غیرعلمی بودن آن حرف، فرد یاد شده به عنصر غیرجذابی برای اجتماع بدل می‌شود.

در رابطه با اساطیر کلاسیک دینی ایران، چه نکته‌ای بیش از همه برای شما جلب توجه کرده بود؟ چه دستاوردهایی از اساطیر ایرانی برای فرهنگ بشری برجای مانده است؟

اساطیر ایران در چند دسته‌بندی قابلیت تقسیم شدن دارند: نخستین تقسیم‌بندی که می‌توان برای این موضوع قائل شد، تقسیم‌بندی بر مبنای ادیان است. در میان ایرانیان زرتشتی و زروانی و مانوی، اساطیر مشابهی وجود دارد ولی تفاوت‌های اساسی نیز در میان این‌ها وجود دارد. اسطوره‌های شرقی و به طور خاص، اسطوره‌های ایرانی، بر خلاف حالت تثلیثی آمیخته با مسیحیت، از ثنویت و دوآلیته دائمی در طول تاریخ برخوردار بودند. این دوگانه همواره نبرد دائمی خیر و شر را برای انسان مجسم می‌کند. در زمانی که همه خوبی‌ها و بدی‌ها دچار مرزهای نامشخص ایدئولوژیک شده‌اند و از تعاریف معنایی واقعی خودشان تهی شده‌اند، یادآوری خوبی‌ها در نظامی اسطوره‌ای، بسیار شعف‌انگیز است و همچنین یادآوری دائمی مفهوم شر، برای دنیایی که درگیر شر است اما در تشخیص مفهومی و مصداقی آن دچار مشکلات شدیدی هستند، می‌تواند به بهبود اوضاع جهان کمک بسیار زیادی کند. تمامی بدی‌هایی که به شکل شر در اساطیر ایرانی خودنمایی می‌کنند، نشان از شرهایی دارد که موضوع پژوهش‌ها و پرسش‌های مهم فلسفی و جامعه‌شناختی‌ست و همواره خیر عمومی را مورد تهدید قرار می‌دهد. دروغ، خشکسالی، جنگ، بلایای طبیعی، چپاول، فقر، نفرت عمومی و مواردی از این دست، بسیار اساسی‌تر از مسائل روزمره زندگی بشر است و نشان می‌دهد که دغدغه‌های تاریخی ایرانیان، همچنان از مسائل مهم بشری است و شامل مرور زمان و تاریخ و پیدایش تکنولوژی‌های مدرن هم نشده است؛ این دلیل اصلی علاقه‌مندی شخص من به بررسی تطبیقی اسطوره‌های شرقی و ایرانی بوده است.