دکتر مهدی پرهام در کتاب حافظ و قرن بیست و یکم مطالب جالبی آورده اند که خواندن آنها ، جدا از جنبه های علمی ، از جهت تنوع و تفنن هم خالی از فایده نیست و نمونه ای از نگاه روشنفکران این روزگار به حافظ و همذات پنداری های آنان با این شاعر قرن هشتم را نشان می دهد.
دکتر پرهام بر آن است که حافظ در واقع به قرن بیست و یکم تعلق دارد و این قرن ، دوران درخشش وی است. در صفحهّ ۱۶ کتاب می خوانیم :
"
بی اغراق حافظ گاه مناظری را وصف می کند که به هیچ وجه در شیراز قرن هشتم
ممکن نبوده است وجود داشته باشد. فی المثل در غزل مشهور ْ زلف آشفته و خوی
کرده و خندان لب و مست ْ منظره ای را وصف می کند که باید در محلهّ ْ
موممارتر ْ پاریس اتفاق افتاده باشد....در شیراز قرن هشتم از محالات است که
دوشیزه ای بی حجاب با پیراهن سینه باز و شیشهّ باده به دست نیمه شب به
منزل حافظ بیاید...این مستلزم داشتن کلید در منزل است که می باید حتما
آپارتمان باشد نه منزلی که حیاط دارد و درش با کلون و کوبه مجهز است. یا
وصف رقص دو نفری( والس یا تانگو)که در فرنگ معمول است :
رقص بر شعر تر و نالهّ نی خوش باشد
خاصه رقصی که در آن دست نگاری گیرند
این وصفها کاملا قرن بیستمی است ، هرچند که در عالم تخیل باشد. عدم درک این توصیفها علت ناشناختن او در قرون قبل از قرن بیستم است و استقبال امروز از اشعار او به این علت است که مردم از یار آشنا سخن آشنای قرن خود را می شنوند و لذت می برند. "
نویسندهّ محترم همین مباحث را در شرح غزل " زلف آشفته و خوی کرده و..." با توصیفات دقیق قضیه! در صفحات ۸۸ تا ۹۵ کتاب هم آورده اند که ما به خاطر جنبه های اخلاقی و اختصار ، از ذکر آن معذوریم.حالا که با دو علت مهم توجه دنیای امروز به حافظ ، یعنی پدیدهّ آپارتمان نشینی و رقص تانگو آشنا شدید ، این نکته را هم بر معلومات حافظ شناسانهّ خودتان اضافه کنید که حافظ از لحاظ فلسفی معتقد به نوعی شکاکیت دکارتی بوده و مانند یک روشنفکر قرن بیستمی می اندیشیده است (ص ۱۸).
مساله قرضهایی که حافظ بالا می آورده یکی دیگر از ابهامات بزرگی است که در عرصهّ حافظ شناسی ذهن محققان بسیاری را به خود مشغول کرده است! چه معنی دارد شاعری که در دورهّ ارزانی زندگی می کرده ونان بی سوبسید را منی سی شاهی ابتیاع می فرموده این قدر از قرض بنالد!؟ وچه کسی بهتر و شایسته تر از دکتر پرهام می توانند در بارهّ این موضوع غامض ابراز نظر بفرمایند که هم حافظ شناسند و هم یک اقتصاددان برجسته؟ ایشان در صفحه ۴۰ کتاب ارزشمندشان نوشته اند:
" قروض حافظ وامثال او بر اثر افراط کاریهایی است که در جواب دل زیباپسند آنها انجام می شده...بدیهی است تفریح و تفرج برای کسی که ...به سهولت برای کرشمه و خال معشوقه ای حاضر بود سمرقند و بخارا را معامله کند ، بسیار گران تمام می شده است. طبع گرم و نیروی فراوان کامجویی، همچون بوعلی سینا که نمی توانسته شب بی زن و می به سر برد، حافظ را همه وقت به دردسرهای بزرگ می انداخته...لاجرم حساب دخل و خرج و فرع پول و اررش دار و ندار خویش را نمی کرده است. همین که فرصتی مغتنم به چنگ می آورده، با قرض و فروش مایملک خود که اغلب منحصر به اثاثیهّ منزل و خرده ریزی از این قبیل بوده ، بساط عشرت را پر و پیمان می گسترده و آنچه معشوق توقع می کرده ، بی دریغ به پایش می ریخته است.پر واضح است که مقروض شدن حافظ به علت هزینهّ زندگی روزمره نیست، خوردن آبگوشت و دم پخت کلم یا آش کشک که قرض بالا نمی آورد ، آن هم کسی که از زر تمغا وظیفه و مقرری داشته ( به قول دکتر خانلری کارمند دولت بوده)...این قرضهای کمرشکن بیشتر بر اثر افراط کاریهای دوران جوانی و اصولا فرمانبری از دل زیباپسندی است که به سهولت سر و دستار را با هم به پای معشوقه می افکند. "
نویسندهّ محترم در مقالهّ بعدی کتاب با عنوان " ابعاد جهانی حافظ " یادآور می شوند که " سطح معرفت جهانی با آگاهی بر احوال و شخصیت حافظ یا عدم آگاهی بر آن کاهش یا افزایش می یابد " (ص ۵۵ ) دکتر پرهام (همان جا ) به نقل از دکتر خانلری به این کشف بزرگ تاریخی اشاره می کنند که مارکس و انگلس از ارادتمندان حافظ بوده اند و آنقدر با او احساس صمیمیت می کرده اند که در نامه هایشان با عنوان " حافظ خودمان " از او اسم می برده اند! (رک : ص ۱۳۶)
به عقیدهّ دکتر پرهام انگلس با خواندن ابیاتی از این دست :
فی الجمله اعتماد مکن بر ثبات دهر
کاین کارخانه ای ست که تغییر می کنند
یک دفعه "می بیند که ای داد! موتور تئوری او یعنی ْ دیالکتیک ْ که ْتغییرْ و ْ تضاد ْ اساس آن است و چیزی جز فرمول رشد و توسعه و تکامل نیست ، در یک سطر گفته شده است." (ص ۵۸) به نظر این استاد محترم ، انیشتین و فروید هم آینه گردانان حافظ خودمانند و انیشتین هم " اگر مانند انگلس ذوق هنری داشت و حافظ را کشف می نمود، او هم لب نظریهّ خود ْنسبیتْ را در یک بیت حافظ می یافت:
آن دم که با تو باشم یک سال هست روزی
و آن دم که بی تو باشم یک لحظه هست سالی "(ص۵۹)
و بالاخره " روانکاو ارجمندی چون زیگموند فروید ، چنانچه به دیوان حافظ راه می یافت و در آن به تعمق می نگریست، سراپا تعجب می شد وقتی به مفهوم ْ جام جم ْ دست می یافت ، چون می دید این همان ْضمیر ناخودآگاهْ است که او آن را دریافته و علم روانکاوی را بر آن استوار کرده است."(ص ۶۰)
با این توصیفات بنده مانده ام مات و حیران که این استادان گرامی حافظ پژوه که از مارکس و انگلس و فروید و انیشتین و...با اندیشه های حافظ آشناترند ، چرا تا کنون با الهام از غزلیات ایشان هیچ نظریهّ و اندیشهّ جدید و قابل تاملی را کشف نفرموده اند...شاید هم کشف کرده اند و بروز نمی دهند!