.

.

سیمای معشوق در شعر دهه ی هفتاد/ آرزو احمد بیگی



پیرو تغییر و تحوّالت مبانی زیباییشناختی شعر در دهۀ هفتاد، شعر عاشقانه تغییرات بنیادینی را تجربه کرد و به تبع آن، چهره و
سیمای معشوق نیز در شعر این دوره با ویژگیها و شاخصههایی شناخته میشود که در شعر فارسی تازگی دارد. بنا بر یافتههای این
پژوهش، معشوق در شعر دهۀ هفتاد با سه چهرۀ متمایز ظهور و بروز یافته است؛ معشوقی با چهرۀ مبهم و مهآلود، معشوق متنی و معشوق
بینامتنی. سیمای معشوق در شعر دهۀ هفتاد، برخالف شعر دورههای پیشین، وابسته به توصیفات و تشبیهات نیست، بلکه بیشتر معطوف
به مؤلفهها و شگردهای شعر است و مؤلفههایی چون مجنوننگاری و محوریّت شخصیّت شیزوفرنیایی، چند صدایی، عدم ارجاع به واقعیت
بیرونی و نگارش افشانشی نقش عمدهای در این امر دارند. چهرۀ مبهم معشوق، حاصل نوع نگارش و نگرش شخصیّت شیزوفرنیک شعر
دهۀ هفتاد است که مانع از شکلگیری یک روایت منسجم یا ارائهی توصیفی کامل و جامع میشود. معشوق متنی که وابسته به دنیای
متن است، بر پایۀ نظریۀ عدم ارجاع به واقعیّت بیرونی شکل گرفته و معشوق بینامتنی با چهرۀ چند وجهی و متکثّر شناخته میشود و
عشاق نامدار در شکلگیری آن سهیم هستند.

مقدمه
پس از ظهور و بروز شعر نیمایی، جریانهای مختلف شعری به عرصه رسیدند و هر یک از این جریانهای شعری، با تکیه
بر رهیافتهای نوین نقد ادبی و دستاوردهای شاعران ملل دیگر، تجربیّات تازهای را رقم زدند. بیشتر این جریانها، شعر نیمایی
را اصل قرار داده و سعی کردند تا وجوه اشباع شده یا غیر قابل گسترش شعر نیمایی را تصحیح یا تکمیل کنند. این روند تا
دهۀ هفتاد شمسی ادامه یافت، تا اینکه در این دهه، موج جدیدی از نوگرایی در عرصۀ فرهنگ و هنر به طور کلّی و شعر
فارسی به طور خاص پدید آمد. در سالهای آغازین دهۀ هفتاد، برخی از شاعران نسل قبل به همراه شاعران جوان، با تکیه بر
نظریههای فلسفی-ادبی پست مدرنیستها، جریان تازهای در شعر به راه انداختند که با عنوان شعر دهۀ هفتاد شناخته میشود.
البته اطالق دهۀ هفتاد بر این نوع شعر، نشان دهندۀ طول عمر این جریان شعری نیست، بلکه مراد از شعر دهۀ هفتاد، گونهای
شعر است که در سالهای آغازین دهۀ هفتاد شکل گرفته و تا هنوز هم یکی از جریانهای مهم شعری به شمار میرود. شعر
دهۀ هفتاد را باید یکی از متفاوتترین گونههای شعری در زبان فارسی به شمار آورد. زبان، بیان، محتوی و فرم در این نوع
شعر، تفاوتهای بنیادینی با شعر شاعران دهههای قبل دارد. همین تفاوتهای بنیادین سبب شده که نوع نگرش شاعران این
دهه به موضوعات و مضامین شعری نیز متفاوت با

این پژوهش، به بررسی و تحلیل سیمای معشوق در شعر دهۀ هفتاد اختصاص دارد و ضمن آن میکوشد تا مهمترین
عناصر و مؤلفههای دخیل در این موضوع را واکاوی کند. از آن جایی که شعر این دهه، شعری موضوع محور به شمار نمیآید،
بررسی سیمای معشوق نیز در این گونۀ شعری، از یک پژوهش محتوایی فراتر رفته، به مبانی ساختاری میرسد. توضیح اینکه
چهرۀ معشوق در شعر دهۀ هفتاد از الگوهای مشخصی پیروی میکند که این الگوها، معطوف به ویژگیهای ساختاری شعر دهۀ
هفتاد است. کاربرد برخی مؤلفهها و شگردهای شعری سبب شده تا چهرۀ معشوق، به شدت نامشخص و مبهم بماند. یعنی
عناصر دخیل در فرم شعر و ساختار روایی، شعر را به گونهای سامان دادهاند که مانع از شکلگیری چهرۀ مشخص و تثبیت
شدۀ معشوق شدهاند. همچنین برخی مؤلفههای دیگر، چهرههای دیگری از معشوق را سامان دادهاند که از آنها با عنوان
معشوق متنی و معشوق بینامتنی یاد میکنیم. بنابراین در این نوشتار تالش میشود تا ضمن بازنمایی چهرۀ معشوق در این-
گونه شعرها، عوامل دخیل در این موضوع نیز واکاوی و تحلیل شود.
2 .ادبیات پژوهش
ادب غنایی یکی از انواع اصلی ادبیات و یکی از مهمترین شاخههای آن به شمار میرود. ادب غنایی، همزمان با گسترش
شهرنشینی و تمدن رواج یافته است و از این منظر میتوان گفت که نسبت به نوع حماسه، متأخّرتر است. »در شعر فارسی،
ادب غنایی به صورت داستان، مرثیه، مناجات، بثالشکوی، گالیه و تغزّل در قالبهای غزل، مثنوی، رباعی و حتی قصیده
مطرح میشود، اما مهمترین قالب آن غزل است. در غزل قهرمان اصلی معشوق است و قهرمان دیگر که عاشق و خود شاعر
باشد، معشوق را بهانه کرده و گالیهها و آرزوها و احساسات خود را مطرح میکند«)شمیسا،3131 :341 .)با اینکه ادب غنایی،
متأخّرتر از حماسه است، اما موضوع وصف زن و زیبایی او، قدمتی بیش از ادب غنایی دارد و در آثار حماسی نیز یافت میشود.
شعر عاشقانه یکی از شاخههای مهمّ ادب غنایی است که در همۀ دورهها و سبکهای ادبی، بخش قابل مالحظهای از آثار
تولید شده به آن اختصاص یافته است. این تداوم و حضور تأثیرگذار، نشان دهندهی اهمیّت شعر عاشقانه در تاریخ شعر فارسی
است. شعر عاشقانه نیز همچون دیگر گونههای شعر فارسی، دورههای مختلفی را پشت سرگذاشته و تغییر و تحوّالت بسیاری را
تجربه کرده است. معشوق در اینگونهی شعری نیز فراز و فرودهایی را از سرگذرانده است؛ در دورههای نخستین شعر فارسی،
از جایگاه و موقعیّت نازلتری برخوردار بوده و در دورههای بعد، به مقامی فراانسانی نیز دست مییابد)ر.ک: مختاری،3133 :
31-31 .)به تبع این تغییرات، چهرهای که از معشوق در شعر عاشقانه ارائه میشود، در دورههای تاریخی و ادبی متفاوت است.
این تغییرات تا دورۀ معاصر ادامه مییابد و با شعر نیمایی، دورۀ جدیدی از حیات معشوق در شعر معاصر شروع میشود که
همچنان با شکلگیری جریانهای جدید شعری، دستخوش تحوّل میشود. شعر دهۀ هفتاد یکی از جدیدترین جریانهای

شعری است که در مباحث بعدی چهرۀ معشوق در این جریان شعری مورد بررسی قرار می گیرد. شعر دهۀ هفتاد موضوع
مقاالت و پژوهشهای مختلفی بوده است که در این پژوهشها، مهمترین مؤلفهها و ویژگیهای این نوع شعر مورد بررسی قرار
گرفته است، از جملهی این پژوهشها میتوان به این موارد اشاره کرد:
قربانعلی مهرنوش.)0831 .)در کتاب چشم انداز شعر معاصر ایران و در گفتگو با شاعران امروز ایران، برخی ویژگیهای
شعر دهۀ هفتاد را نیز مورد بررسی قرار میدهد. در این کتاب، بیشتر پرسشها، دربارۀ پیوندهای شعر دهۀ هفتاد و نگرههای
پست مدرنیستی است و درک و فهم شاعران دهۀ هفتاد از نگرههای پست مدرنیستی و نحوۀ اجرای این نظریهها در شعر مورد
پرسش قرار میگیرد.
خواجات، بهزاد.)0830 .)در منازعه در پیراهن، با عنوان فرعی بازخوانی شعر دهۀ هفتاد، چند موضوع محوری در پیوند
با شعر دهۀ هفتاد را مورد بررسی قرار میدهد. در این کتاب، مباحثی چون روایت، توصیف، چندصدایی، زیست بوم و فردیّت و
تجربهگرایی در شعر دهۀ هفتاد واکاوی و تحلیل میشود.
باباچاهی، علی. (. 0831 (در کتاب بیرون پریدن از صف، که مجموعۀ مقاالت و گفت و گوهای او را در برمیگیرد، عالوه
بر شرح و توضیح کلیّات شعر دهۀ هفتاد و طرح دیدگاه خویش در اینباره، بهطور خاص به نوآوریها و جنبههای تازه در شعر
خویش میپردازد و تالش میکند تا برخی مؤلفههای جدید شعرش را برای مخاطب شرح دهد. همچنین در برخی گفت و
گوهای این کتاب، دیدگاه باباچاهی دربارۀ برخی شاعران دهۀ هفتاد نیز مطرح میشود.
حسن 0830(لی، کاووس. (. در گونه های نوآوری در شعر امروز ایران، ضمن نقد و بررسی مهمترین جلوههای نوآورانه در
شعر معاصر، به بخشی از شعر دهۀ هفتاد نیز میپردازد. حسنلی به ویژه در مبحث نوآوری در حوزۀ زبان، نحوشکنیها و
حذفهای غیرمتعارف در شعر دهۀ هفتاد را مورد بررسی قرار میدهد. همچنین در مبحث نوآوری در حوزۀ فرم و ساختار، به
بیان روایی و آمیزش لحنها و هنجارگریزی نوشتاری در شعر دهۀ هفتاد نیز میپردازد. عالوه بر منابع یاد شده در برخی
مقاالت و کتابهای دیگر نیز شعر دهۀ هفتاد مورد بررسی قرار گرفته است، اما تا جایی که نگارنده جست و جو نموده است،
بررسی سیمای معشوق در شعر دهۀ هفتاد با التفات به مؤلفههای ساختاری این نوع شعر، موضوع هیچ پژوهش مستقلی نبوده
است.
پرسشهای تحقیق
3-سیمای معشوق در شعر دهۀ هفتاد چگونه بازتاب یافته است؟
2 -تأثیر مؤلفه های شعر دهۀ هفتاد بر سیمای معشوق در این نوع شعر چگونه است ؟
پژوهشاهداف
3-بررسی سیمای معشوق در شعر دهۀ هفتاد با التفات به ویژگیهای ساختاری این نوع شعر.
2 بررسی و تحلیل عوامل و مؤلفههای دخیل در شکلگیری سیمای معشوق در شعر دهۀ هفتاد.
1.تجزیه و تحلیل دادهها
1-3پیشدرآمدی بر شعر عاشقانه در دهۀ هفتاد
شعر دهۀ هفتاد که با تکیه بر مؤلفه ها و شاخصههای ساختارشکن و هنجارگریز پدید آمده است، بسیاری از مؤلفههای
پست مدرنیستی را به مثابۀ شگرد شعری به کار میبندد. بهرهگیری از این مؤلفهها که غالباً از ماهیّتی اختاللی و ساختارشکن
برخوردارند، شعر دههی هفتاد را به عنوان یک جریان شعری متفاوت و هنجارگریز میشناساند. مؤلفههایی چون برخورد
طنزآمیز با آرمانها و مفاهیم کالن، به چالش کشیدن امور و اصول ظاهراً ثابت و بازتعریفِ مفاهیمی چون زیبایی، اصالت و
عشق، توجّه به طبقات و آواهای فراموش شده، تکثّرگرایی و گریز از تکمعنایی، چند صدایی، توجه به گفتمانهای غیررسمی،
به چالش کشیدن راوی اعظم و دانای کل، گریز از هنجارهای زبان معیار، تغذیه از زبان هر روزه، آفرینش شعر در بازآفرینی

زبان، عدم ارجاع به واقعیّت بیرونی و توجّه به ارجاع ادبی اثر، بهرهگیری مداوم از طنز، گسستگی روایت و قطع و وصلهای
ناگهانی و بیتمهید، پرهیز از وحدت موضوعی و محور عمودی منسجم، سپیدنویسی و....)ر.ک: باباچاهی،3131 :323-321.)
با توجه به مؤلفهها و مبانی زیباییشناسی شعر دهۀ هفتاد، نگرش و نگارش عاشقانه نیز در اینگونۀ شعری، با رویکردی
متفاوت شکل میگیرد. به عبارت دیگر، پیرو تغییر و تحوّالت بنیادین در مبانی زیباییشناختی، شعر عاشقانه نیز تغییرات
بنیادینی را تجربه میکند. پارهای از اختصاصات عاشقانههای دهۀ هفتاد را میتوان در امتداد دستاوردهای نیما و شعر نیمایی
مورد بررسی قرار داد. بخشی از این رابطه در جایگزینی شاخصه های تازه و تغییر نگاه عاشقانه نمود مییابد و بخشی دیگر در
گسترش و تصحیح رهیافتهای شعر نیمایی. به عنوان مثال معشوق شعر نیمایی در مقایسه با شعر کالسیک، چهره و موقعیّت
و ملموس زمینی تری دارد. شعر نیمایی از معشوق خیالی و ذهنی شعر کالسیک با عناصر تشبیهی و استعاریِ فرسوده عبور
میکند، اما سطح دیگری از معشوق فراانسانی را نمایان میسازد. شعر دهۀ هفتاد، با اشراف بر این وجه شعر مدرن، عشق و
مناسبات عاشقانه را در جریان زندگی روزمره نشان میدهد. به واسطۀ تغییر زاویۀ دید و تکیه بر تجربیّات فردی در شعر دهۀ
هفتاد، از کاربرد استعارهها، تشبیهات و نمادهای تثبیت شده -که خاصیّت هنریشان را در اثر تکرار از دست دادهاند- اثری
نمییابیم. شاعران از تجربیّات زیست شدهای سخن میگویند که به شکلی ملموس و باورپذیر به مخاطب منتقل میشود و در
عین حال، فردیّت و جزیینگری از شاخصههای اصلی آن به شمار میرود. به تبع این تحوّالت، عاشقانههای دهۀ هفتاد با
مناسبات و ساز و کارهای تازهای سامان مییابد. رفتار عاشقانه با حضور آدمهای معمولی و در فضایی معمولی نمایان میشود.
عاشق و معشوق، نه در قامت انسانهایی خارقالعاده، که به عنوان انسانهای معمولی، با تمام دغدغهها، اشتباهات و ویژگیهای
روحی و روانی انسان امروزی تصویر میشوند.
یکی از شاخصههای تأثیرگذار بر عاشقانهسرایی در دهۀ هفتاد، مجنوننگاری است. به عبارت دیگر، الیهی دیگر عاشقانه-
سرایی در شعرهایی تداعی میشود که شخصیّت شیزوفرنیک راوی،محور اصلی شعر به شمار میآید و مجنوننگاری زمینۀ
اصلی شعر است. شخصیّت شیزوفرنیایی به واسطۀ نابسامانیهای روحی و روانی و عدم انسجام ذهنی، در بازگویی روایت
عاشقانه، قادر به حفظ انسجام روایی و خط سیر اصلی شعر نیست. اینگونه شعرها، از چند روایت گسسته و غیر همبسته شکل
میگیرد، گزارۀ عاشقانه همنشین گزارههای دیگری میشود که وجوه مشترک چندانی ندارند، و همنشینی این روایتها، گاه به
طنز میانجامد. بنابراین تعریفِ متعارفی از عشق و رفتار عاشقانه به دست نمیدهد. بریدهای از یک روایت عاشقانه در میان پاره
روایتهای دیگر جای میگیرد. فارغ از اینکه چه مقدار از کمیّت شعر به عشق اختصاص یافته، کلیّت شعر یک وضعیّت
متناقضنما را بازتاب میدهد و در مقایسه با عاشقانههای متعارف، انبوهی از شاخصههای سلبی را پوشش میدهد: شعر، خط
سیر مشخص و لزوماً عاشقانه ندارد. از عشق با شکوه، آرمانی و قهرمانانه خبری نیست. عاشق متاصل شعر پیشین به انسانی
معمولی بدل میشود که جنبهی الهوتی عشق را فراموش کرده است. به مفاهیم و عناصر شعر عاشقانۀ متعارف مانند وفا و بی-
وفایی، وصل و هجران، زیبایی خارقالعادۀ معشوق و مفاهیمی از این دست التفاتی ندارد. شعر عاشقانۀ دهۀ هفتاد، همچون
دیگر گونههای این نوع شعر، وضعیّتِ متناقضنما و سردرگمی را نشان میدهد که یکی از ویژگیهای اصلی زندگی انسان
امروزی است. با التفات به این مباحث میتوان گفت که شعر عاشقانه در دهۀ هفتاد، با دیگر جریانها و سبکهای شعری،
تفاوتهای بنیادینی دارد؛ به تبع آن، چهره و سیمای معشوق نیز در شعر این دوره با ویژگیها و شاخصههای تازهای شناخته
میشود که در شعر فارسی تازگی دارد.
8-2 .سیمای معشوق در شعر دهۀ هفتاد
چهرۀ معشوق در شعرهای دههی هفتاد، همچون بسیاری از مؤلفههای اینگونۀ شعری، چهره است. نکته ای متفاوت ی
اساسی در این میان، صبغهی غیرِتوصیفی چهرۀ معشوق است؛ به این معنی که در این شعرها با توصیف جسمانی یا خصلت-
های ظاهری معشوق سر و کار نداریم، بلکه بیشتر به ویژگیهای روحی و روانی معشوق توجه شده است. اما مؤلفههای محوری
و شگردهای بنیادین در شعر این دهه، مانع از ارائه و تثبیت یک چهرۀ مشخص از معشوق شده است. به گونه توان

گفت در شعر دهۀ هفتاد، شمایل مشخصی از معشوق ارائه نمیشود و شعر از تعریف و تثبیت چهرهای خاص بازمی ماند.
همچنین آنچه که به عنوان رفتار عاشقانه و شاخصههای رفتاری معشوق در شعر پسانیمایی معرفی میشود، رفتار تازه و
دیگرگونهای است که از رابطۀ عاشق و معشوق شعرقدیم و نیمایی متفاوت است. مؤلفهی اصلی در جایی نمود مییابد که
تعریف تازهای از زیبایی و رفتار و موقعیّت عاشقانه ارائه میشود.
سیمای معشوق در شعر دهۀ هفتاد به نحو همبستهای با مؤلفهها و شاخصههای بنیادین اینگونۀ شعری مرتبط
است و بخش عمدهای از این ویژگیها، معطوف به مؤلفههای ساختاری است؛ یعنی بیش از آنکه توصیفات ارائه شده از
ویژگیهای جسمانی یا رفتاری معشوق در این امر دخیل باشد، شاخصههای ساختاری در شکلگیری چهرۀ معشوق تعیین
کننده است. از اینمنظر، چند مؤلفه و شگرد شعری بیشترین نقش را در این امر دارند؛ مجنوننگاری و محوریّت شخصیّت
شیزوفرنیایی، چند صدایی، عدم ارجاع به واقعیّت بیرونی و نگارش افشانشی از جملۀ این مؤلفهها است که همگی در ردیف
عوامل ساختاری شعر دهۀ هفتاد جای میگیرند. به طور کلّی سیمای معشوق در شعر دهۀ هفتاد را میتوان در سه گروه طبقه
بندی کرد؛ معشوقی با چهرۀ نامشخص و مبهم، معشوق متنی و معشوق بینامتنی. در ادامه، ضمن بررسی هر یک از این گروه-
های سه گانه، عوامل و مؤلفههای دخیل در شکلگیری آنها مورد بررسی قرار م گیرد. ی
1-2-3چهرۀ مبهم و نامشخص معشوق
در بخشی از شعر دهۀ هفتاد، با معشوقی روبرو میشویم که چهرهای نامشخص و مبهم دارد. دالیل این امر را باید در
شخصیّت اصلی شعر و مؤلفهها و شاخصههای روحی و روانی عاشق یا راوی شعر جست و جو نمود. مهمترین شخصیّت این
شعرها، فردی تیمارستانی است که از نگاهی عاقالنه محروم است و جهان را به گونهای دیگر توصیف میکند. از آن جاییکه
شخصیّت تیمارستانی نمیتواند به کلیّت جهان و پدیدهها واقف شود، تصاویری بریده و نامشخص از دنیای پیرامون خویش ارائه
میکند. از همین روی، جمالت او ناتمام و بریده بریدهاند و مدام از شاخهای به شاخهای دیگر میگریزد. به همین سبب در این
نوع شعر، هیچ معنا و مفهومی به صورت کامل و با تصویری مشخص ارائه نمیشود و چهرۀ معشوق نیز یکی از همین مفاهیم و
تصاویر است که در سراسر شعرهای این دوره، به غایت مهآلوده و نامشخص است. بخشی از این ویژگیها، معطوف به زبان-
پریشی است که طبیعیت شیزوفرنیک را بازتاب میدهد. شیزوفرنی، اساساً نوعی اختالل ارتباطی و نوعی بیماری روانی-ادراکی
است که در آن، شخص بیمار دارای شخصیّتی دو یا چندپاره است. عالوه بر این، شخص شیزوفرنی ویژگیهای روانی و ادراکی
دیگری دارد که از جمله ها میی آن توان به این موارد اشاره کرد: »جهانی را که در آن زندگی میکند، به صورت مجموعهای از
ها مینشانه بیند. برای او نه اشخاص وجود دارند و نه اشیاء، هرچه هست معناست. دیگر گرایش شیزوفرنیایی به فروپاشی خود
است و این گرایش به شکل شخصیّت دوپاره تجلّی میکند. برخی اوقات به شکل همذات پنداری، خودش را در قالب دیگری
میبیند. شیزوفرنیایی ضدّ اجتماعی و در عین حال اجتماعی است. اجتماعی است زیرا نسبت به معناهای مشترک همگانی
کامالً باز برخورد میکند. و ضدّ اجتماعی است به خاطر آن که رمزگان و ساختارهای قراردادی را نمیپذیرد«)هارلند،3131 :
.)211
سیطرۀ فرد شیزوفرنیک بر مناسبات شعر، شعر را به ساحت بیان اختاللی میکشاند؛ اختالل در مناسبات زبان-که از به
هم خوردن محور همنشینی و جانشینی متعارف، هنجارگریزیهای نحوی نشات می گیرد- اختالل در خط سیر روایی شعر و
سرانجام اختالل در شکلگیری و انتقال معنای مشخص. نگارش شیزوفرنیک که از جابه جایی سریع صحنهها و همنشینی
صحنههای ظاهرا بیربط، گزینش حاشیهها به جای متن و گریز از هسته مرکزی و... صورت میبندد، شکلگیری معنایی
مشخص را به تأخیر میاندازد و سرانجام با متنی ظاهراً مشوّش مواجه میشویم که در یک تداعی آزاد، رویاها و دغدغههای
ذهنِ لغزان و سیّال شیزوفرنیایی را بازتاب میدهد. بنابراین ما در بخشی از شعرهای دهۀ هفتاد، با معشوقی سر و کار داریم که
چهرۀ او توسط فردی تیمارستانی ترسیم شده است؛ در قالب روایتهای به ظاهر عاشقانهای که این شخصیّت، راوی آن بوده
است. از این منظر شعر از گزارههای ظاهراً غیرمرتبط و بریدههایی از چند روایت تشکیل شده، که نه چهرۀ مشخصی از

معشوق در آن قابل رویت است و نه روایت عاشقانۀ مشخصی ارائه میشود.
آنقدْرها شوىنمى سرخى گل هیچ گمِ» / آنقدْرها شوىنمى آنقدْرها / سیبِ سیبها که نگو
شمشادها رئیسِ که نخند / بس که شوىنمى درختى و دار هیچ گمِ / آنقدْرها شوىنمى آنقدْرها
آنقدْرها که بعد براى بماند «)باباچاهی،3131 :11.)
شاعر پس از ارائۀ روایت عاشقانه و توصیف معشوق، که او را سیبِ سیبها و شمشادِ شمشادها خطاب میکند، موقعیّت
راوی را نیز افشا میکند و اینجاست که درمییابیم، دیوانهای ساکن تیمارستان، راوی این سطرها است:
»فعال در تیمارستان چه کنیم؟ کار / ما هر دو یک وَ نفریم چه کنیم کار که یک نفریم؟
اندآمده آمده ـ نیامده دکترها / اندرسیده نرسیده ـ رسیده پرستارها / سیبِ سیبها
شمشادها رئیسِ / عذابم عقل و مى !دکتر دهد / از بس که عذابم عقل مىدهد«)همان:11-14.)
گاه همین شخصیّت شیزوفرنیک که شخصیّت چندپاره و روانی نژند دارد، در البهالی روایت، گفت و گوی درونی خویش را
بازمیگوید و همین تداخلها، روال معمول شعر را مختل میکند. راوی در حین بیان یک روایت، حسّ درونیاش را بیان می-
کند و در عین حال، حس میکند صدایی را شنیده است، صدایی که در متن انعکاس نیافته است، اما از پرسش راوی –شما
چیزی گفتید؟- به حضور این آوا پی میبریم. ماحصل این شیوۀ شعری و شعرهایی از این دست، عدم ارائۀ چهرهای مشخص از
معشوق است:
از تمام خیابان» ها / تنها کهکشانی در دستم / با گیسوی زنانی که میآیند
سالمی در مه غلیظ بخندند / در بوقهای ترافیک غرق شوند
)-زیر پوستم یک قوچ دیوانه ماغ میکشد/
-شما چیزی گفتید؟/ تنها همین مکالمه را در کفم بوسید
زنی که در غشای زیر پوست / به سویدا سفر کرد«)مهبودی،3133 :1-31.)
بخشی از شاخصهها و ویژگیهای بیانی شخصیّت شیزوفرنیک، در جابجا کردن بدون تمهید اجزای گفتار یا متن است. به
عبارت دیگر، عدم انسجام ذهنی این زمینه را فراهم میآورد که دو یا چند گزارۀ بیربط در امتداد هم قرار گیرند، به گونهای
که مخاطب میاندیشد، گوینده، شیوۀ کاربرد حروف و کلمات را از یاد برده است. چنان که در بخش پایانی شعر معروف
»شکستن در چهارده قطعه نو برای رویا، عروسی و مرگ« سرودۀ رضا براهنی، دقیقاً همین حس به خواننده دست میدهد:
»...ساحل از زیر پای زنان می کشد عقب، همه در دریا / و چادرها بر موجها
همخانه گاهی با کوسه ها در اصطبل های نهان در آبها / و نه همان که شاید او را میبیند
و یکی از آنها که میجهد از روی من / می گیرمش که ببوسمش / میخندد و غرق میشود
و چشم سرخ فیل که از روی برگ میگذرد
نه بی با بی با نه با بی نه با نه با با«)براهنی،3134 :31 .)
شاعر زنانی را تصویر میکند که در حال غرق شدن هستند و این معنی را از عبارت »عقب کشیدن ساحل از زیر پای زنان
و افتادن چادرها بر امواج« درمییابیم. شاعر که در این موقعیّت باید به فکر نجات زنان باشد، تالش میکند تا معشوقش را
ببوسد و معشوق، همچنانکه میخندد، غرق می شود. عبارت »چشم سرخ فیل که از روی برگ میگذرد« ظاهراً واکنش و ابراز
احساسات راوی نسبت به این صحنه است؛ عبارتی نامفهوم و بیمعنی. در حقیقت آنچه که سبب عدم ارائهی تصویر و
توصیفی مشخص از موقعیّت معشوق و دیگر زنان ساحل میشود، حاالت روانی راوی یا عاشق است و گفتار پریشان او، روان
پریشانش را بازتاب میدهد.
یکی دیگر از ویژگیهای زبانی شیزوفرنیایی، قطع و وصلهای بیتمهید است؛ این قطع و وصل های ناگهانی، گاه با تداعی
واژگانی همراه میشود؛ یعنی راوی در حین بیان یک روایت شعری، از یک واژه، به روایت دیگری منتقل میشود که ارتباطی به

روایت پیشین ندارد و به طور کلّی مسیر شعر را تغییر میدهد. همچنانکه در شعر شمس آقاجانی، واژۀ بخاری، مسیر ادامۀ
شعر را به کلّی دگرگون میکند:
»بگویم تو را به درازای یک گل در شب یلدا دوست دارم / شب گل / شعله گل
بخار گل به یلدا گل / حجم گلها دراز بود که فاصله دار شدیم
چون نباشی چیزی به اندازۀ یک بخاری عزیز نیست / چهار شعله دارد بخاری دیواری
های فراوو دانه ان که چون انار ترشند / سومین شعله آبیتر از همه است
ولی به عاشقی شعلههای قبل نمیرسد«)آقاجانی،3133 :34-31 .)
سطرهای نخست شعر، دربارۀ معشوق است و مخاطب فکر میکند در سطرهای بعد با چهرۀ مشخصتری از معشوق روبرو
خواهد شد، اما به ناگهان مسیر شعر تغییر مییابد و معشوق از متن شعر حذف میشود و توصیف بخاری جای آن را میگیرد.
سیطرۀ شخصیّت شیزوفرنیایی بر ساز و کارهای شعر، آن را از روال منطقی دور می در ال بهکند. الی سطرهایی که ظاهراً
ارتباط معنایی مشخصی با هم ندارند، گاه به توصیف معشوق و یا ویژگیهای رفتاری او برمیخوریم؛ اما از آنجایی که این
توصیفات عمدتاً به شکل بریده بریده بیان میشود، چهرۀ مشخصی از معشوق ارائه نمیشود. به عبارت دیگر، در شعری که با
محوریّت شخصیّت شیزوفرنیک سروده شده است، برشها و گسستهای روایی، مانع از ارائۀ روایت یا توصیفی مشخص از
معشوق میشود و در غالب این شعرها، معشوق چهرهای مهآلوده و مبهم دارد. یکی دیگر از مؤلفههای دخیل در ارائۀ تصویری
مبهم از معشوق در شعر دهۀ هفتاد، اجرای چندصدایی یا پلیفونیک است؛ یعنی شعری که از مشارکت و همراهی دو یا چندآوا
شکل میگیرد. در این نوع شعر شاعر به تمام» صداهای ذهنی خویش اجازه میدهد تا خود را ابراز کنند و بر هیچ کدام
)خواجات،«تعصّبی ندارد 3133 :13 .)شعر چندصدایی در حقیقت در واکنش به شعر تکصدایی گذشته و با شگردهای مختلفی
چون تلفیق چند ژانر در یک شعر، حضور همزمان چند راوی در یک شعر، تمایزات زبانی و آوایی و جنسیّتی شکل میگیرد. در
شعر چندصدایی با جابهجاییهای مدام سروکار داریم؛ جابه جایی صداها و آواهای شعر که مرتب توسط صداهای دیگر قطع
میشود. این قطع و وصلها، گاه ممکن است با تمهیدات خاصّی صورت پذیرد و گاه به ناگهان در شعر اتفاق افتد و زمینه و
توجیهی برای آن وجود ندارد. همین قسم از چندصدایی است که به عنوان عاملی مؤثر در شکلگیری سیمای معشوق در شعر
دهۀ هفتاد مطرح میشود و همچون نگارش شیزوفرنیک، مانع از شکلگیری تصویری مشخص از معشوق میشود. در چنین
شعری، با قطعههای از هم گسستهای مواجهایم که ظاهراً هر قطعهساز خودش را میزند و پیوندی با آواها و گزارههای دیگر
شعر ندارد و میان بندهای مختلف آن، پیوست و ارتباطی وجود ندارد و مخاطب مدام با پرش و برش روایی روبرو میشود، بی
آنکه زمینۀ این تغییرات در شعر وجود داشته باشد و همین موضوع مانع از آن میشود که توصیف یا روایت مفصل و مشخصی
از معشوق ارائه شود. چنان که در سه سطر نخست شعر هما صادقی، توصیفی از معشوق ارائه میشود، اما در سطرهای بعد، دو
صدای دیگر وارد شعر میشوند و دو روایت مختلف و در عین حال بی ربط نسبت به سطرهای نخست را بازگو میکنند:
»شبیه درختان بلندی / وقتی که دست هایت را / بر سطح دریا می کشی
-و دریا / در دست یک کولی پیر / کمی به سمت چپ / و دریا / عجیب بود
- آنها از افق آمده بودند/ مردی در خالل صدای خویش / ماه را تالوت می کرد / ما به آسمان نگاه کردیم / ماهی در کار
نبود / نه در زمین نه در دست کولی پیر«)صادقی،3131 :42-41 .)
متنی معشوق. 2-2-8
یکی از موضوعات مورد تأکید در شعر دهۀ هفتاد و نقد و نظرهای پیرامون آن، خودبسندگی متن و عدم ارجاع به
واقعیّت بیرونی است. بنابر این دیدگاه که ریشه در نگرههای پست مدرنیستی دارد، زبان، نه محملی برای بیان واقعیّت بیرونی،
که خود جهانی به موازات دنیای واقعی است)ر.ک: احمدی،3131/ :3 13 .)از این منظر، آنچه در دنیای زبان اتفاق می افتد 

واگویی اتفاقات بیرونی نیست و لزوماً معطوف به عالم واقع نیست. برخی از شاعران دهۀ هفتاد با التفات به این دیدگاه، تالش
کردهاند تا ارتباط میان متن و عالم واقع را مختل و متنی خودبسنده، خلق کنند. در برخی از اشعار این شاعران، تصویری از
معشوق ارائه شده است که ما به ازای بیرونی ندارد و میتوان معشوق متنی را بر او اطالق کرد. علی باباچاهی در برخی از
شعرهای مجموعهی نم نم بارانم، از اصطالحات فلسفی-ادبی پست مدرنیستی و یا اصطالحات نقد ادبی مانند مرگ مؤلف،
تأویل متن، قواعد نحوی و... در متنی عاشقانه و در توصیف خصوصیّات معشوق بهره میبرد؛ معشوق که در متون قدیم و جدید
زندگی میکند، صورت مهآلودی دارد. صورت مهآلود در متون، نیازمند تأویل و تفسیر است و شاعر با بیانی نسبینگرانه، بر آن
است که تأویل متن به نمرهی عینک مخاطب مربوط است.
این دیگر و» که عاشق مادرزاد تو بوده ام / اما تو در تمام متن دارى آلودى مِه صورت جدید و قدیم هاى
تأویل متن هم که یقیناً به عینک ىنمره ما مربوط است / تازه نه هاىچشم رنگ تو معلوم مى شود
و نه این که به فرض / سانت چند از ىآینه ما بلندترى «) : 3131باباچاهی، 11.)
شاعر از معشوقی میگوید که گره روسریاش را در الیههای مختلف متنی پیدا میکند. در حقیقت ما با معشوقی سر و کار
داریم که تنها در متون ادبی زندگی میکند. به عبارت دیگر میتوان گفت که رابطۀ معشوق این شعرها، با عالم واقعیّت قطع
شده و هرچه که هست و نیست در همین متن)شعر( است. شاعر در بند پایانی شعر بر این نکته تأکید میکند. در واقع چشم
عسلی معشوق، در نگارشی ممتاز از سوی شاعر در متنی شاعرانه خلق شده است. سرپیچی شاعر از قواعد نحوی نیز به این
خاطر بوده که چشمهای معشوق متنی، تا ابد عسلی بماند.
»... ده بعد سال هم که قدکشیده تر از حاال / وسرىر گره ات را در پیدا متنى مختلف هاىالیه مى کنى
عسلى مثالً هاىچشم ات را / که در مقابل هر تأویلى / مقاومت مىکند
باز هم به اعتراف خودم سبک مى / کنم که به اول /خودم سبک تو را / اًبعد به باش داشته یاد
سرپیچى من از نحوى قواعد / این و که هاىچشم تو در /ممتاز نگارشى تا بماند عسلى ابد
بماند عسلى اگر / این را حتماً به !باش داشته یاد «)همان:11-13.)
علی عبدالرضایی در مجموعه شعر فی البداهه، روایتی کامال متنی را بازگو میکند؛ روایتی که عناصر آن در دنیای متن
زندگی میکنند. شاعر در ابتدا خودش را »سطری جدا افتاده« عرفی میم کند برای آنکه تنها نباشد، می لیالیی »نویسد و
چند سطری« را خلق میکند:
»سطری جدا افتاده در دنیام / تنهام / و امشب که در زن جلو میرود داستانم
مینویسم که تنها نمانم / لیالی من چند سطری بود / من بر عکس مجنون
...زیر همین کلماتی که در این سطر کندهام / آدمی همیشه سطری اضافه در دنیاست...
حاال که از پله های روایت آمدی پایین / پشت میز این داستان نشستهای
به تو اخطار می کنم«)عبدالرضایی،3131 :11-13.)
مریم مسیح نیز از زنی سخن میگوید که در دنیای متن زندگی میکند و شاعر با تعبیری هوشمندانه، به درستی وجه
متنی او را انتقال میدهد و از زنی میگوید که در سطرهای این شعر توسط مخاطب شنیده میشود:
»در سطر نخست این شعر / اتفاقی نیفتاده است / در سطرهای بعدی / زنی شنیده میشود
که شبیه ماه نیست / از روزنههای کوچک کسی را نگاه نمیکند/ او را ندیده اید
تنها کلمات میدانند / و او / که نامی ندارد/ در ال به الی این شعر«)مسیح،3132 : 11.)
بینامتنی معشوق. 8-8-8
معشوق بینامتنی را نیز میتوان نوعی معشوق متنی دانست، چرا که بیرون از دنیای زبان و متن وجود ندارد. تفاوت

معشوق متنی و بینامتنی در این است که معشوق متنی در یک متن)شعر( خاص از او سخن میرود و همۀ آنچه که دربارۀ او
میدانیم در همین متن خالصه میشود. اما معشوق بینامتنی، اگرچه در یک متن)شعر( شناسانده میشود، برخی از ویژگی-
هایش معطوف به متن یا متون دیگری است. معشوق بینامتنی غالباً در شعرهایی دیده می شیوۀ نظیره شود که به نویسی تولید
شدهاند؛ توضیح اینکه در برخی شعرها با چهرۀ چند وجهی و متکثّر معشوق روبرو هستیم؛ چهرهای که به نوعی همۀ عشاق
نامدار در آن سهم دارند. شاعر، عاشق و معشوقهای نامی ادبیات کالسیک را در فضایی معمولی قرار میدهد و به بازنویسی
عاشقانۀ آنرفتار ها میپردازد. رومئو و ژولیت در روایت تازهای نقش بازی میکنند و انگار شاعر به تصحیح روایت معروفی که از
داستان عاشقانهی رومئو و ژولیت وجود دارد، میپردازد و روایت خودش را مینویسد. در این روایت تازه، اشتباهات معشوق هم
آید.به چشم می
و بعد از » کمی/ غلت بزند توی رختخواب
و فکر کند به نوه- نتیجه هایش که: پنج پنج پنجاه و پنج دونه انار
و به عروسش انار خانم که تازه از حمام برگشته سیصد دونه مروارید
و یا این که بفکر و به همکالس سابق تر که – اناری اش ژولیت کک مکی
که صورت مغازلهاش را امضا کرده، نکرده پر میزند روی صحنه: رومئو!
چه کسی این توله خوکهای سقط نشده را به چرا میبرد؟«)باباچاهی،3133 : 333.)
معشوق بینامتنی بیشتر در شعر افشانشی، مجال بروز و ظهور مییابد؛ شعری که از امتزاج انواع روایتهای غنایی،
حماسی و اساطیری شکل می گیرد. در چنین شعری با معشوق دورههای مختلف تاریخی و اساطیری روبرو میشویم، با انبوهی
از تلمیحات که داستانهای مختلفی را به یاد میآورد: داستان تازهای از تهمینه روایت میشود، روایتی که گویی این شخصیّت-
های اسطورهای را به زمان حال میآورد و در روایت تازه، تهمینه از رستم طالق گرفته، زن پهلوان پنبهای تورانی میشود.
ناگفته نماند که در تمام این شعرها، کارکرد طنز به خوبی مشهود است.
»... و کشتی ام پیش از آن که غرق بشود شده از غرقیها بیرس
گیرم که تخته پارهای تو را برساند به مصر / همسر فرعون هم که بشوی
پنج سال اولش روی تختخواب چه میدانم / سرسره بازی میکنی
تلفن است که زنگ میخورد: / تهمینه از تو طالق گرفته/ زن پهلوان پنبهای شده در توران
و معشوقه ات با پستانکش رفته نُک کوه قاف )همان: « 314.)
شعر افشانشی مملو از شکستهای زمانی است. گاه در یک شعر، فاصلهی تقویمی و تاریخی چند قرن در میان اتفاقات و
گزارههای شعر دیده میشود. روایتی از فرهاد کوهکن در کنار روایتی از آدم و حوا قرار میگیرد و این گزارهها در زمان حال
بازسرایی میشوند. در حقیقت شاعر شخصیّتهای منظومههای عاشقانهی قدیم را با خود به شعر اکنون میآورد و روایت تازه-
ای را با حضور آنها شکل میدهد.
شعر مدام در میان گزارههای تاریخی و ادبی مختلف در رفت و برگشت است. تصویری که از معشوق در این میان ترسیم
میشود، چهرۀ چندوجهی است که در عین قدمت و دیرینگی، نشانههایی از انسان امروزی را به همراه دارد. بخشی از شاخصه-
های عشاق نامدار ادبیات کالسیک ایران و جهان را یدک میکشد و بخشی دیگر از ویژگیهای ظاهری و روحی- روانی
معشوق، به دورۀ معاصر و زندگی روزمره برمیگردد. مهمترین شاخصۀ معشوق در شعرهای افشانشی، چهرۀ بینامتنی و چند
وجهی اوست؛ معشوقی که همزمان، نشانههایی از لیلی و شیرین و ژولیت را با هم دارد و هم در خیابان تهران با عاشق قرار و
مدار عاشقانه میگذارد. همین سویهی چندوجهی، از القای چهرهی مشخصِ معشوق جلوگیری میکند. همانگونه که در متن
شعر با معشوق تاریخی، اساطیری، حماسی، غنایی و تقویمی روبرو هستیم، برای ارائۀ چهره و شمایل خاص از این معشوق، باید
همۀ این اختصاصات را در نظر داشت. بنابراین میتوان گفت مهمترین ویژگی معشوق در شعر افشانشی، همان چهرۀ متکثّر و چند وجهی آن است

نتیجه گیری4
سیمای معشوق در شعر دهۀ هفتاد، یکی از مضامینی است که از عوامل و مؤلفههای ساختاری متأثر شده است. این
موضوع به پیوند معنا و ساختار در شعر دهۀ هفتاد برمیگردد، چرا که در این نوع شعر، معنا تابعی از ساختار است و مؤلفههای
ساختاری، نقش تعیین کنندهای در روند شکلگیری و انتقال معنی ایفا میکنند. از میان مؤلفههای محوری شعر دهۀ هفتاد،
مجنون نگاری با محوریّت شخصیّت شیزوفرنیک و چندصدایی، مهمترین مؤلفهها و شگردهایی هستند که در القای تصویری
نامشخص و مبهم از معشوق سهم دارند. به عبارت دیگر، پیامد کاربرد این مؤلفهها، قطع و وصلهای ناگهانی، برشهای معنایی،
گسستگی روایی و جابجایی مداوم صحنهها و مفاهیم است و همین عوامل مانع از شکلگیری تصویری جامع و کامل از معشوق
شده است.
چهرۀ دیگری که از معشوق در شعر دهۀ هفتاد به چشم میآید، معشوق متنی است؛ یعنی معشوقی که تنها در دنیای
متن)شعر( حضور دارد و در دنیای زبان میزید. معشوق متنی، زاییدهی نظریۀ عدم ارجاع به واقعیّت بیرونی و خودبسندگی
متن است که دنیای متن را جهانی هم عرض جهان واقع میداند و با التفات به این دیدگاه، معشوق اینگونه شعرها، معشوقی
محصور در دنیای متن است. الگوی دیگری که از معشوق در شعر دهۀ هفتاد ارائه شده است، معشوق بینامتنی است که بیشتر
در شعرِ افشانشی مجال بروز یافته است. در این نوع شعرها با چهرهی چند وجهی و متکثّر معشوق روبرو هستیم؛ چهرهای که
به نوعی همهی عشّاق نامدار ایران و جهان در آن سهم دارند. شاعر، عاشق و معشوقهای نامی ادبیات کالسیک را در فضایی
معمولی قرار می دهد و به بازنویسی رفتار عاشقانهشان میپردازد. در حقیقت آنها را در روایتی تازه قرار میدهد و یا بخشی از
روایت قدیمی را در روایتی امروزی تلفیق میکند و سرانجام چهرهای متکثّر و چندوجهی از معشوق در شعر خلق میشود.
منابع و مآخذ
آقاجانی، شمس.)3133 .)مخاطب اجباری، چاپ اول، تهران: خیام.
احمدی، بابک.)3131 .)ساختار و تأویل متن، 2جلد، چاپ سوم، تهران: مرکز.
باباچاهی، علی .)3131 .)نم نم تهران بارانم، : .نوشیدار
.........................)3131 تهران دهد،یم عذابم عقل(. : .چشمه
........................)3131 گزاره(. های منفرد، )جلد2)در دو کتاب، تهران: سپنتا.
..................... )3131 .)بیرون پریدن از صف)مجموعۀ مقاالت و گفت گوها(، به کوشش مازیار نیستانی، کرمان: مفرع نگار.
باباچاهی، علی.)3133 .)پیکاسو در آبهای خلیج فارس، تهران: ثالث.
براهنی، رضا.)3134 پروانه (. خطاب به ها و چرا من دیگر شاعر نیمایی نیستم؟، چاپ اول، تهران: مرکز.
حسن لی، کاووس. )3113 .)گونههای نوآوری در شعر امروز ایران، چاپ سوم، تهران ثالث.
خواجات، بهزاد.)3133 .)منازعه در پیراهن)بازخوانی شعر دهه ی هفتاد(، چاپ اول، اهواز: رسش.

شمیسا، سیروس.)3131 .)انواع ادبی، چاپ سوم، تهران: فردوس.
)صادقی، هما. 3131 .)درخت و پنج شنبۀ تعطیل، بوشهر: کلیجا.
عبدالرضایی، علی.)3131 .)فیالبداهه، تهران: نیم نگاه.
قربانعلی مهرنوش.)3131 .)چشم انداز شعر معاصر ایران )گفتگوها(، تهران: بازتاب نگار.
مختاری، محمد.)3133 .)هفتاد سال عاشقانه)3131ـ3111 ،)تهران: تیراژه.
مسیح، مریم .)3132 .)کاش ممنوع نبودیم ما، تهران: آرویج.
مهبودی،داریوش.)3133.)از فندکم چهره ی شما می پرد بیرون،تهران:نیم نگاه.
)هارلند، ریچارد. 3131 .)ابرساختگرایی)فلسفۀ ساختگرایی و پساساختگرایی(، ترجمۀ فرزان سجودی، چاپ اول، تهران:
پژوهشگاه حوزۀ هنری.


دانشجوی دکتری زبان و ادبیات فارسی، واحد نجف آباد، دانشگاه آزاد اسلامی نجف آباد


نظرات 0 + ارسال نظر
برای نمایش آواتار خود در این وبلاگ در سایت Gravatar.com ثبت نام کنید. (راهنما)
ایمیل شما بعد از ثبت نمایش داده نخواهد شد