امروز فرصتی دست داد تا در خدمت دو شاعر بزرگوار جناب آقای #دکتر_محمدرضا_راثیپور و عزیز دلم، #امیر_دادویی باشم، شعر خواندیم و از شعر گفتیم، چای خوردیم و بالاخره عکسی به یادگار گرفتیم.
این همسرایی حدود سه سال پیش اتفاق افتاد که البته طبق معمول همیشگی چراغش را دکتر راثی پور عزیز روشن می کرد، و امیر دلها هم که یک پای ثابت تمام سرودههای بداهۀ جهان است، بندۀ حقیر هم در محضر این بزرگان تلمذ میکردم
ـــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــ
#همسرایی_دوستانه
ای که به پیمان شکنی میدهی آزار مرا
هرچه که فریاد کشم نشنوی انگار مرا
گرچه به افسون نظر، شهر به آشوب کشی
از سر نخوت ندهی فرصت دیدار مرا
مدعیان را نسزد دعوی افشاندن جان
هست چو در مسلخ تو رغبت ایثار مرا
بندۀ مغضوب منم، ثانی ایوب منم
رنج و بلا شد محکی در شب ادبار مرا
حجت من، همت من، بر غم تو طاقت من
چند کنی از سر لج، این همه انکار مرا
شکوه به سلطان نبرم نامه به خاقان نبرم
حاجب و دربان شکنم گر ندهد بار مرا
#دکتر_راثی_پور
ـــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــ
نیمکتی شکستهام در تپش پیاده رو
عابر بی تفاوتی، بگذرو بگذار مرا!
واژۀ عاشقانهام درهیجان کودکی
میبری ونمیبری دست به خودکار مرا
ساعت خواب ماندهام ایست نموده در زمان
عقربهای شکستهام نیست خریدار مرا
مصرع قرن هفتمم گوشه نشین حاشیه
شاعرهای نمیکند گرم به تکرار مرا
پنجرۀ شکستهای روبه قنوت سنگها
مرگ نگه داشت ولی دردل دیوار مرا
سایۀ خویش بودهام وهم نشسته در تنم
آن تبرم که میکُشد داغ سپیدار مرا
شرح حباب بودهام روی گلوی ساحلی
موج همیشه میکند زخمی انکار مرا
#امیر_دادویی
ــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــ
در شبِ مهتاب اگر میگذری به کوچهها
بنگرم و شرم مکن، سایه مپندار مرا
خواجه اگر ره زندم، گر عسسم حبس کند
گو که چه باک چون تویی، هست خریدار مرا
شکوه نمیکنم اگر، دست کشیدهای زمن
چونک که رؤیایت به شب، هست هوادار مرا
دوش دلِ رمیدهام، وقت نماز آمد و
برد سر کوچهی تو ، از سرِ اجبار مرا
لالهی رُسته در دلِ ، سنگ نمیکند اثر
بست کمر به خون من، کرد نگونسار مرا
#محمد_جلیل_مظفری
ــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــ
#همسرایی #امیر_دادویی #دکتر_راثیپور #سیولیشه #دینگ_دانگ #نیمای_مردستان