.

.

من و پرچمم/ مهدی عاطف‌راد


من پرچمم را

این پرچم برآمده از اوج آرزو

این پرچم گرفته نشان از فراز جان

این پرچم بلندمقام شکوهمند

این پرچم شریف که آن را

با تار و پود روح و روانم تنیده‌ام

همواره هر کجا بروم

همراه با خودم

بر دوش می‌کشم

و پیش می‌برم.

 

این پرچم هماره سرافراز

این پرچم همیشه و هرجا در اهتزاز

دارد سه رنگ روح‌نواز

ایمان و آرمان و امید.

من پرچمم را

با رنگهای آبی و سرخ و سپید

و در میان آن

نقش و نشان تابش خورشید

هرگز جدا نمی‌کنم از خود

هرگز رها نمی‌کنم آن را

تا سرنگون شود

و بر زمین بیفتد.

من پرچمم را

همراه با خودم

تا آن زمان که نیروی رفتار در من است

و قدرت تکاپو و جنبش

تا آن زمان که پیش توانم رفت

بر دوش می‌کشم

در حال اهتزار

و می‌برم به سوی افقهای آرزو.

 

یکبار در میانه‌ی راه

مردی جوان که سوت‌زنان رهسپار بود

وقتی به من رسید

و قامتم را

در زیر وزن روح وزینم خمیده دید

پرسید:

ای ره‌نورد خسته‌ی افتاده از نفس!

با قطره‌های داغ عرق بر جبین خود

با پرچمت به دوش کجا می‌روی چنین؟

آرام و کندپو

این بار از برای تو و شانه‌های تو بیش از حد

سنگین نیست؟

 و زیر وزن آن

از پای درنمی‌آید روح سرکشت؟

 

یکبار هم زنی

وقتی که دید

در زیر بار پرچم خود رفته‌ام فرو

و رنج می‌کشم

بیش از حدود تاب و توان تحملم

پرسید مشفقانه:

این پرچم ارزشش را دارد؟

و ارزش کشیدن این‌قدر رنج را؟

گفتم که این عزیزتر از جان

از هرچه در جهان دارم

باشد عزیزتر

زیرا که این همیشه سرافراز

تفسیر زندگی پر از افت و خیزم است

معنای هستی من و تعبیر بودنم.

هرگز رها نمی‌کنم آن را

هرگز زمین نمی‌نهمش تا که زنده‌ام.

 

این پرچم سه‌رنگ همیشه در اهتزاز

با رنگهای روشن و گیرای دل‌نواز

می‌گویدم که مایه‌ی والایی من است

با او منم همیشه توانمند و سرفراز.




نظرات 0 + ارسال نظر
برای نمایش آواتار خود در این وبلاگ در سایت Gravatar.com ثبت نام کنید. (راهنما)
ایمیل شما بعد از ثبت نمایش داده نخواهد شد