تا دیروز که اخبار و تحلیلهای صد من یه غاز عدهای را میخواندی از این که هنوز در این مملکت زندهای تعجب می کردی. این که ما به زعم این حضرات مشتی دلار جمع کن و دلال هستیم که به دست خودمان باعث میشویم شرکتهای خودروساز هر زبالهای را به بالاترین قیمت به ما بفروشند، این که ما با عدم اتحاد و ایجاد تقاضای کاذب یکدیگر را از بین میبریم، این که ایرانی حقهباز و دروغگو، چاپلوس و ترسوست و هزاران صفت دیگر که معلوم نیست از کدام توبره آنرا جسته و نثار یکدیگر میکنیم. میگویند ایرانی امروز دیگر حاضر نیست مانند دهه شصت روی مین برود یا حتی غذایش را با همسایه قسمت کند. میگویند مهر و نوعدوستی از این سرزمین رخت بربسته است. میگویند اگر قومیتها کمی فضا داشته باشند یکدیگر را از دم تیغ می گذرانند و اعلام استقلال میکنند.
سیل امسال ما را شست و چهره خاکخورده از رنج قرنها را آشکار کرد. مردمی که به هم کمک کردند در خانهشان را گشودند، کاسبهایی که اتوموبیلها و گوشیهای از کار افتاده را بدون پول تعمیر کردند، هتلها و رستورانهایی که بدون پول سرویس دادند، مردمی که با فقر دست و پنجه نرم میکنند اما مهربان هستند. مردمی که سفره خالیشان را باهم قسمت کردند. و این زمستان اندک اندک به پایان میرسد روسیاهیاش هم ماند به سلفیبگیران یاوهگو، تراکتورسواران پورشهباز و سارقانی که به کاهدان زدند و اعتماد را دزدیدند.
به ابزورد بپیوندید
@Absurdmindsmedia