.

.

عروسک / سودابه امینی

امروز

با سال های رفته بر باد

یاد تو کردم ای عروسک

یادت می آید کودکی را

با یک دل کوچک که پر بود از معما

هر روز می آمد سراغت

هر روز رازی را

پچ پچ کنان در گوش تو می گفت

 

آن روزها بازی چه شیرین بود

هرچند یک احساس و هم  آلود

از پشت رویاها مرا می خواند

بغضی که می تر کید

شاید خبر می داد

از آتش پائیز ویران گر

هر گز نگفتی ای عروسک

خوشبخت یعنی چه؟

 

پائیز آمد، کودکی پژمرد

اما بهار سبز چشمان تو تا امروز پا برجاست

پیراهنت روشن تر از آب

                                   هم رنگ دریاست

 

بغضی نمی گیرد گلویت را

رنجی نمی آزاردت

سال بدی در قلب تو زخمی نمی روید

اما نگفتی ای عروسک

معنای خوشبختی همین است


نظرات 0 + ارسال نظر
برای نمایش آواتار خود در این وبلاگ در سایت Gravatar.com ثبت نام کنید. (راهنما)
ایمیل شما بعد از ثبت نمایش داده نخواهد شد