.

.

طبیعت در شعر/مرتضی کاخی


شعر از اول زبان طبیعت بوده است. اگر شاعری می خواسته کلمه ای را وضع کند آن را از جریان طبیعی خود خارج می کرد وگرنه اصلا نمی توانستند شعر بگویند. حتی شعر پیش از اسلام و خسروانی هم چنین طبیعتی داشته است. در کتاب معنای معنا که به تازگی رضا قنادان بخش هایی از آن را در کتابی به همین نام آورده است، نوشته شده زبان دو نوع است یکی زبان های اموتیو یا عاطفی و دیگری دیسکورسیو و نوشتاری یا گفتمانی. در فلسفه و حقوق شما باید کلمه را در معنای اصلی که برای آن وضع شده به کار برید. مثلا علت و جهت دو معنای مختلف در اصول فقه و حقوق دارد. علت چیزی است که در وقوع مقدم است و در تصور موخر. بنابر این اگر شما بگویید علت کارم این بوده است معنایش این است که ابتدا در نظر نداشته اید چنین کاری کنید و بعد آن کار را انجام داده اید. اما در ادب زبان، زبان عاطفی است. سهراب سپهری می گوید دل خوش سیری چند که این جمله از اساس انحراف از زبان نوشتاری است. دل کیلویی نیست خوش و ناخوش هم ندارد بلکه به آن تشبیه شده است. الان این موضوع جا افتاده اما آن زمان که سهراب چنین می گفت همه به او می خندیدند. سهراب سپهری اینجا از زبان عاطفی استفاده می کند. یعنی دورتر نگاه کردن اما بی ربط نگفتن. یادم هست با هوشنگ ایرانی صحبت می کردم. پرسیدم این که می گویی جیغ بنفش می کشد غار کبود می رود یعنی چه؟ جواب داد. شخصی که جیغ می کشد صورتش بنفش می شود و دهانش مثل غاری است که وقتی دارد فرار می کند گویی غار می دود. جوان های امروز خیلی از این تکنیک استفاده می کنند اما در بسیاری از مواقع از قاعده خارج می شوند.

 طبیعت به خودی خود جاندار است وقتی شاعر می گوید پوپک دیدم به زمین سرخس دم زده ابر اندرا یعنی پوپک که مرغی است آنقدر دور پریده که سینه اش به سینه ابر می خورد. در شعر رودکی چنین تعبیرهایی از طبیعت جاندار زیاد دیده می شود. همینطور حافظ نیز از این تشبیهات بسیار دارد. این تشبیهات که طبیعت را جاندار نمایش می دهد در نثر هم آورده شده وقتی نویسنده می نویسد: شب پاورچین پاورچین می رفت گویا به اندازه کافی خستگی در کرده بود. صداهای دور دست خفیف به گوشم می رسید. شاید پرنده رهگذری خواب می دید، شاید گیاهان می روییدند. در واقع این نهایت زیبایی و نزدیک شدن به زبان اموتیو یا عاطفی است. منوچهری زیاد به توصیف طبیعت پرداخته و گاه توصیفات اضافه دارد به طوری که تصویر و تخیل را بیدار نمی کند. اما باز به ناصر خسرو که بر می گردیم زبان عاطفی را پیدا می کنیم. اینجا تفکر و تخیل در یک زبان آهنگین درهم می شوند. حافظ می گوید الا ای طوطی گویای اسرار مبادا خالی ات شکر ز منقار. در اینجا موضوع حافظ بحث زبان است. این تعبیر از خودم است . گمان می کنم حافظ می خواهد نکته زبانی را مطرح کند و اشاره اش صرفا به طوطی نیست. چون بعد از آن ادامه می دهد بیا و حرف اهل درد بشنو به لفظ اندک و معنی بسیار.

الان اگر کسی از بهار و طبیعت بنویسد خنده دار است مگر این که ملک الشعرای بهار باشد. می گوید: هنگام فرودین که رساند به ما درود؟/ بر مرغزار دیلم و طرف سفید رود/ کز سبزه و بنفشه و گلهای رنگ رنگ / گویی بهشت آمده از آسمان فرود/ دریا بنفش و مرز بنفش و هوا بنفش/ جنگل کبود و کوه کبود و افق کبود.

سبک خراسانی اولین حرکت به سمت شعر فارسی است. می توان گفت سبک خراسانی به زبان فارسی سره نزدیک تر است چون هنوز زبان عربی به طور کامل در زبان فارسی نفوذ نکرده بود. رودکی می گوید باد و ابر است این جهان فسوس باده پیش آر هر چه بادا باد. رودکی اولین شاعر سبک خراسانی است و این شعر هم غزل است ولی وقتی پای قصیده به میان می آید طبیعت بیشتر به وصف و توصیف روی می آورد تا تشبیه. قصیده سرایان از طبیعت وصفی می گفتند و برای اینکه شعرشان خوانده شود از پادشاهان و امرا تعریف می کردند. مثلا شاعر می گوید دریای سبز فلک و کشتی هلال هستند غرق نعمت حاجی قوام ما . البته این شعر از حافظ است. نمی خواهم از حافظ ایراد بگیرم. دیگران هم چنین بودند. تا زمان صفویه وضع به همین منوال بوده است. شاعران سبک هندی به هند رفته برای تعریف تمجید امرای هندی شعر می گفتند. البته در شعر بیدل می توان هزار جور نگاه به طبیعت را هم دید. نیما یوشیج در شعری می نویسد: در تمام شب این سیاه سالخورد انبوه دندانهاش می ریزد. دقیقا همین تعبیر در شعر بیدل وجود دارد. در دوره صفویه چون اسلام ترویج می شد از شاعران خواستند مدح پادشاهان و حاکمان را نگویند و به وصف و تعریف پیامبران و امامان بپردازند.

نظرات 0 + ارسال نظر
برای نمایش آواتار خود در این وبلاگ در سایت Gravatar.com ثبت نام کنید. (راهنما)
ایمیل شما بعد از ثبت نمایش داده نخواهد شد