اصغر فردی را چندین بار در خانه سایه دیدم. به سایه احترام عجیبی میگذاشت. فیالمثل در حضور سایه کتش را در نمیآورد. یادم هست یک شب که تا دیرگاه نزد سایه بود،با شرم و تمجمج گفت: آقا اجازه می فرمایید کتم را دربیاورم که سایه گفت: بله آقای فردی! معلومه. این چه سؤالیه!
تا آنجا که من دریافتم فردی مردی حواسجمع بود. حواسجمعتر از آنکه مینمود. با ذوق بود. شاعر بود. شعر را دوست داشت. یکبار شور حسینی او را گرفت و در فراخنای مفاخره گفت که من خودم مولِّد شعرم که خب سایه از تعبیر « مولِّد شعر» تعجب کرد. اگر بخواهم از تعبیر سایه برای ارزیابی شعر فردی استفاده کنم باید بگویم شعرش هر چه بود شعر "تر" نبود (این جمله را سایه در ارزیابی شعر اسلامی ندوشن گفت و ربطی به شعر فردی ندارد).
فردی خیلی شهریار را دوست داشت . معمولاً هر وقت که میآمد سخن به دیدار آخر سایه و شهریار در تبریز میکشید. خسته نمیشدند از گفتن و گفتن آن خاطره. فردی شعرهای زیادی از شهریار در حافظه داشت. در یک آلبوم دو نواره مصاحبه ممتعی با شهریار کرده بود که سالها پیش بارها شنیدمش. بخشی از اشعار چاپ نشده شهریار را هم چاپ کرد. خاطرات خوبی از شهریار داشت. خاطراتی که ندیدم منتشر شده باشد. امیدوارم آنها را نوشته باشد. خیلی هم خوب و بااحساس آن خاطرات را نقل می کرد. سایه میگفت شهریار معمولا رنگ معاشران و مصاحبانش را میگرفت. گمان من این است که شهریارِ سالهای بعد از انقلاب و آن شعرهای خاصش، رنگِ مصاحبتِ اصغر فردی را داشت.
یک چیز مهم از فردی یاد گرفتم. یعنی از فردی و سایه یاد گرفتم. فردی عاشقانه زبان ترکی را دوست داشت . یک شب سخن از زبان ترکی به میان آورد. برافروخته شد. خون به صورتش دوید. چشمانش برق زد و در اشک تلألو یافت و چند جمله ترکی گفت. ما که نمیفهمیدیم چه میگوید اما نمیدانید چطور عشق می کرد با این زبان مادریاش. همه وجودش ذره ذره عشق و شیفتگی به زبان از مادرآموختهاش شده بود. معاشقه میکرد با آن کلمات. نگاهش و صدایش پر از درد و تمنا شده بود. تا آن لحظه چنین تجربهای نداشتم.
آن شب با دیدن حال و هوای فردی فهمیدم که باید با همه وجودم به زبانهای اقوام احترام بگذارم. این عشق و شیفتگی که از اعماق جان و عاطفه مردم میجوشد، ارج و احترام فراوان دارد. به چشم دیدم گرمای بیغش عشق به زبان مادری را. این عشق را نه میتوان نادیده گرفت و نه کوچک شمرد. اگر در عهد بوق امکان داشت در عصر استیلای تلگرام و موبایل ممکن نیست. اشتباه مهلکیست اگر کسی تعالی و تکریم زبان فارسی را در تحقیر زبانهای اقوام بجوید. فهمیدم که عشق و شیفتگی به زبان فارسی منافی حرمت گذاشتن به زبانهای بومی نیست.
فردی که رفت سایه هم حرف عجیبی زد که آویزه گوش من است. سخن سایه را در پیر پرنیان اندیش آوردهام. گفت:« اگه تمام گیلکیهایی رو که تو این عمر بیخودی دراز حرف زدم جمع بکنن، دو سه دقیقه میشه... بعدا هم که زبان فارسی به نوعی برام زبان حرفه ای شد دیگه... عجیبه که همین الآن اگه دو نفر اینجا دو سه دقیقه گیلکی حرف بزنن، این زبان فاخر فردوسی و سعدی برای من بیمزه و وارفته می شه. خیلی عجیبه! من گیلکی حرف نزدم و بیشتر هم فارسی شنیدم، ولی این زبان مادری نمیدونم چه کار میکنه که چنین اثری می ذاره».
https://t.me/n00re30yah