.

.

راز مرا به هیچ‌کس ای آینه مگو/ مهدی عاطف‌راد

راز مرا به هیچ‌کس ای آینه مگو.

خاموش و رازپوش باش

تا هیچ‌کس نداند

من در تمام مدت خاموشی

در طول لحظه‌های کدورت

سرشار از تپش

در ژرفنای قلب تو بیدار بوده‌ام

و خواهش رهایی را

لب‌ریز از عطش

در تنگنای سرد سکوتت سروده‌ام.

 

وقتی که مرزهای وجودم را

یک حس رازناک و مه‌آلود

پر می‌کند از ابر فراگیر خاطره

احساس می‌کنم که شبی با دو بال عشق

پرواز می‌کنم

و از حصار حسرت خود می‌کنم عبور.

احساس می‌کنم که شبی با خیال عشق

آغاز می‌کنم

آواز دل‌نواز رهایی را

و بازتاب می‌دهم آهنگ زیست را

در اوج‌گیری‌ام به افقهای دوردست.

 

راز مرا به هیچ‌کس ای آینه مگو

اینک که از تو می‌کنم، ای آشنا! عبور

در گامهای من که طنینش

پژواک زندگی‌ست

جز بازتاب خواهش وارستگی مجو.



نظرات 1 + ارسال نظر
راثی پور یکشنبه 14 شهریور 1395 ساعت 09:12

بسیار رازا که نپوشاند آینه

برای نمایش آواتار خود در این وبلاگ در سایت Gravatar.com ثبت نام کنید. (راهنما)
ایمیل شما بعد از ثبت نمایش داده نخواهد شد