.

.

شعر و نقش عنصر غالب در آن از نظر رومن یاکوبسن/ مهدی عاطف‌راد


 نخستین فرمالیستهای روسی معتقد بودند که بین صورت و محتوای اثر ادبی مرزبندی دقیقی وجود دارد و محتوای بشری عاطفه‌ها، احساسها، اندیشه‌ها و به‌طور کلی واقعیتهای ذهنی، به‌خودی‌خود، فاقد هرگونه معنای ادبی است و صرفاً زمینه را برای عمل‌کرد "تمهید"های ادبی فراهم می‌کند. فرمالیستهای بعدی این مرزبندی دقیق بین صورت و محتوا را تعدیل کردند ولی آنها هم با ارائه‌ی مدلهای کلی و فرضیه‌های علمی به تبیین این موضوع پرداختند که چه‌گونه تمهیدهای ادبی نتیجه‌های زیبایی‌شناسانه به بار می‌آورند و چه‌گونه امر ادبی از امر "فوق ادبی" متمایز می‌شود و با آن در ارتباط متقابل و کنش و واکنش دوسویه قرار می‌گیرد. فرمالیستها- برخلاف منتقدان مکتب نقد نو که ادبیات را هم‌چون شکلی از ادراک بشری در نظر می‌گرفتند- به‌عنوان نوعی کاربرد ویژه‌ی زبان به ادبیات می‌نگریستند.

 پیتر استاینر سه مرحله‌ی آغازین تکامل فرمالیسم روسی را با استفاده از سه استعاره از هم متمایز کرده است.

 به نظر او مرحله‌ی اول با استعاره‌ی "ماشین" مشخص می‌شود و در این مرحله فرمالیستهای روسی نقد ادبی را  به‌عنوان نوعی دانش مکانیک و متن ادبی را هم‌چون توده‌ای از تمهیدها می‌دانستند. در این مرحله تسلط ویکتور شکلوفسکی و بوریس توماشفسکی چشم‌گیر است و تعریف مشهور شکلوفسکی از ادبیات به‌عنوان "مجموعه‌ی تمهیدهای سبکی به کار گرفته شده در آن" به‌روشنی آن را جمع‌بندی می‌کند.

 مرحله‌ی دوم با استعاره‌ی "ارگانیسم" تعریف می‌شود و در این مرحله فرمالیستهای روسی متن ادبی را ارگانیسمهایی متشکل از اجزای مرتبط به هم می‌دانستند که در وحدت ارگانیک با هم عمل می‌کنند. بوریس ایخنباوم و پتر بوگاتیرف چهره‌های شاخص این مرحله از فرمالیسم روسی بودند.

 مرحله‌ی سوم با استعاره‌ی "نظام" معین می‌شود و در این مرحله فرمالیستهای روسی می‌کوشیدند که متن ادبی را به‌عنوان محصول کل نظام ادبی و حتا محصولی "فوق نظام"، ناشی از کنش متقابل بین نظامهای ادبی و غیر ادبی، درک کنند. فرمالیسم روسی در این مرحله به طور عمده تحت تأثیر نظریه‌های رومن یاکوبسن و یوری تینیانوف بود.

 در مرحله‌ی سوم از تکامل فرمالیسم روسی، نظریه‌پردازان فرمالیست به‌تدریج معتقد شدند که تمهیدهای ادبی عنصرهای ثابت و مشخصی نیستند که بتوان آنها را به صورت ارادی در آفرینش ادبی به‌کار برد. در پی درک تدریجی این موضوع بود که رفته رفته مفهوم "کارکرد" به‌عنوان مفهومی اساسی جانشین مفهوم "تمهید" شد. این جانشینی تدریجی تحولی عمیق بود و دگرگونیهای گسترده‌ای در پی داشت. فرمالیستهای روسی دیگر به‌خاطر نفی بی‌ثمر محتوا معذب نبودند و احساس ناتوانی نظری نمی‌کردند بلکه قادر بودند اصل محوری "ناآشناسازی" را درونی و مألوف کنند. به بیان دیگر، به جای آن‌که ناآشناسازی واقعیت به وسیله‌ی ادبیات را مطرح کنند، ناآشنایی‌سازی خود ادبیات را مطرح می‌کردند. به نظر آنها عنصرهای درونی یک اثر ادبی ممکن  است به صورت "خودکار" در ذهن نقش ببندند و نقش زیبایی‌شناختی مثبت داشته باشند. یک تمهید واحد می‌تواند در آثار مختلف نقشهای زیبایی‌شناختی متفاوت داشته باشد و یا کاملاً خودکار شود. به‌عنوان مثال، استفاده از اصطلاحات و واژه‌های نارایج و کهن (آرکائیک) یا واژه‌های لاتین در یک شعر حماسی می‌تواند نقشی "ارتقا دهنده" داشته باشد ولی در یک شعر هجوگونه ممکن است نقشی طنزآمیز ایفا کند، و در شعر دیگری امکان دارد که به صورت یک "اصطلاح شاعرانه‌ی عمومی" کاملاً خودکار شود. در این حالت آخر، دیگر خواننده‌ی شعر، تمهید مورد نظر شاعر را به‌عنوان یک عنصر نقشمند درک نمی‌کند، بلکه آن تمهید برایش مانند دریافتی عادی، خودکار، بدیهی و بی‌رنگ می‌شود.

 به نظر این فرمالیستها، آثار ادبی نظامهای پویا هستند که عنصرهای موجود در آنها در ارتباطهای پیش‌زمینه‌ای و پس‌زمینه‌ای با هم ساخته می‌شوند، و اگر عنصر خاصی ـ مثلاً اصطلاحات آرکائیک- در ساختمان اثر "محو" شود، عنصر دیگری پررنگ خواهد شد- مثلاً طرح یا وزن- و نقش "عنصر غالب" را ایفا خواهد کرد.

 رومن یاکوبسن یکی از این فرمالیستهای مرحله‌ی سوم یا مرحله‌ی نظام‌‌مدل روسی بود. او "عنصر غالب" را یکی از مفهومهای مهم فرمالیسم نظام‌مدل دانسته و آن را به‌عنوان "عنصر کانونی یک اثر هنری که سایر عنصرها را زیر کنترل و تحت فرمان دارد، تعین می‌بخشد و تغییر می‌دهد" تعریف کرده است. به نظر او، "عنصر غالب"عامل پدید آورنده‌ی کانون تبلور اثر هنری است و یگانگی یا سامان کلی (گشتالت) آن را تسهیل می‌کند. یاکوبسن معتقد بود که هر تحول تازه‌ی هنری یا ادبی کوششی‌ست در جهت ناآشناسازی و پس زدن عنصر غالبی که بیش از حد مألوف و عادی شده و جانشین کردن آن با عنصر غالبی نامأنوس و غریب است. بنابراین تغییر و تحول صورتهای شعری تصادفی نیست، بلکه نتیجه‌ی "جابه‌جایی عنصر غالب" است و در مناسبات متقابل بین عنصرهای گوناگون یک نظام شعری نوعی جابه‌جایی مداوم عنصر غالب در جریان است و یک عنصر غالب جدید در طی زمان و در جریان پویش ادبی جانشین عنصر غالب قبلی می‌شود.

یاکوبسن این ایده‌ی جالب را هم ارائه کرد که نظامهای شعری هر دوره‌ی خاص ممکن است زیر سلطه‌ی عنصر غالبی قرار داشته باشند که از نظام غیر ادبی سرچشمه گرفته است. به نظر او عنصر غالب در شعر دوره‌ی رنسانس از هنرهای دیداری مشتق شده بود، عنصر غالب شعر رمانتیک موسیقی بود، و عنصر قالب در شعر واقع‌گرا هنر کلامی است. ولی عنصر غالب هرچه باشد، سایر عنصرهای موجود در هر متن به‌خصوص را سازمان‌دهی و سامان‌دهی می‌کند. نحوه‌ی انجام کار هم به این صورت است که آن دسته از عنصرهای زیباشناسانه‌ای که در آثار دوره‌های پیشین به‌عنوان عنصر غالب در پیش‌زمینه بوده‌اند به پس‌زمینه فرستاده می‌شوند. آن‌چه تغییر می‌کند عنصرهای نظام- از قبیل نحو، وزن، طرح، طرز بیان و نظیرهای آنها- نیست، بلکه نقش عنصرهای خاص یا گروه‌هایی از عنصرهاست. جابه‌جایی عنصرهای غالب نه‌تنها در چارچوب متنهای خاص، بلکه در دوره‌های ادبی خاص هم عمل می‌کند.*

 


 

* این متن با استفاده از کتاب "راهنمای نظریه‌ی ادبی معاصر"- نوشته‌ی رامان سلدن، پیتر ویدوسون- ترجمه‌ی عباس مخبر- تهیه و تنظیم شده است.

 

نظرات 0 + ارسال نظر
برای نمایش آواتار خود در این وبلاگ در سایت Gravatar.com ثبت نام کنید. (راهنما)
ایمیل شما بعد از ثبت نمایش داده نخواهد شد