.

.

نقدی بر نیمائی سرائی های مهدی سیار/حمید رضا شکار سری

در روزگار عسرت نیما (نقدی بر نیمایی‎های سیار)

چرا شعر نیمایی در روزگار ما مهجور مانده است؟ چرا طی سه دهه‌ گذشته نمی‌توان به تعداد انگشتان دو دست شاعر حرفه‌ای و تمام وقت نیمایی سرا یافت؟ به راستی بعد از موج عظیم نیمایی سرایان نامدار دهه‌های سی تا پنجاه با قله‌هایی دست نیافتنی چون «اخوان»، «مشیری»، «سپهری»، «آتشی»، «زهری»، «شاهرودی» و حتی «فروغ» و «شاملو»، ‌ این شعر در دهه‌های شصت الی نود ‌به جز «منصور اوجی»، «قیصر امین‌پور»، «محمدرضا عبدالملکیان» و این اواخر «مرتضی امیری اسفندقه» چه اسامی قابل اعتنایی دارد؟

 چرا شاعران امروز برای بیان حرف‌های امروزین خود به قوالبی کهن چون غزل، مثنوی، ‌ دوبیتی و رباعی و حتی قصیده اقبالی بیشتر از قالبی نوظهور چون نیمایی نشان می‌دهند؟ چرا زبان و بیان در شعر اکثر شاعران نیمایی آن قدر به هم شبیه است که انگار همه را یک شاعرسروده است؟ چرا شعر نیمایی دچار کلیشه‌هایی آشنا در سطربندی و تقطیع، قافیه بندی و حتی دایره‌ واژگانی شده است و نمی‌تواند از چنبره‌ این کلیشه‌ها‌‌ رها شود؟ 
حتما انتظار ندارم که نیمایی‌هایی که مظلومانه تنها کمتر از نصف مجموعه شعر «رودخانی» را تشکیل داده‌اند، راه خروج از بن بست را به نیمایی سرایان این سال‌ها نشان دهد اما فرازهای خوب همین چند شعر نیمایی امیدوارم می‌کند. امیدوارم می‌کند به زبانی نو اما هنوز وفادار به شیوه‌ پرش‌های محاوره‌ای «اخوان» در اوج آرکاییسم زبانی‌اش که ناگهان به مخاطب یادآوری می‌کند که آهای داری شعر معاصر می‌خوانی‌ها!

 «این دنیا را/ یک دو نظر هم شده، به چشم خریدار/ دیده‌ای آیا؟ / آخرتی می‌شود برای خودش‌ها!». که تو را دودل می‌کند که «مهدی سیار» دارد به تو طعنه و کنایه می‌زند یا با طنزی تلخ، تو را به تمسخر گرفته است؟! امیدوارم می‌کند به حضور کلماتی تقریبا خارج از دایره‌ واژگانی شعر نیمایی و در نتیجه پیدایش فضا و لوکیشن‌های تازه، انگار که داری شعری سپید می‌خوانی: «نه... نه... مرا نبلعید! / این التماس نیست/ این آخرین نصیحت کرمی ست نیمه جان/ آویخته به حلقه قلاب/ در گوش ماهیان».


 امیدوارم می‌کند به نگارشی بدون قافیه‌پردازی کلیشه‌ای و آزاردهنده‌ای که از شعر نیمایی «قیصر» ویروس وار به شعر نیمایی جوان‌ترهای این سال‌ها سرایت کرده و اگرچه زیباست اما چون کاملا قابل پیش بینی است دیگر کمتر باعث لذت می‌شود و بیشتر نیازی شرطی و بیمارگونه را پاسخ می‌دهد: «در کمال بی‌خیالی و شکوه/ خیره می‌شوم به چشم‌های تو/ حس و حال مبهم خوشی ست/ حس و حال قایقی ست کاغذی/ که بی‌گدار/ می‌زند به آب».


 اما البته نیمایی‌های «رودخوانی» از همین قافیه‌پردازی کلیشه‌ای بسیار دارد. نظامی که از شعر سوم یا چهارم به بعد دیگر همچون تکنیکی خنثی، تاثیر زیبا‌شناختی خود را از دست می‌دهد و تنها حسی غزل بازانه به وجود می‌آورند. حسی که «نیما» به‌ رغم علاقه‌اش به قافیه، از آن احتراز می‌کرد. به پایان بندی چند شعر با نظام تکراری قافیه بندیشان دقت کنید: «سنگ فرش/ راه رسمی زمان ماست/ عصر/ عصر مردم بدون رد پاست». «همه را/ - به جز غم تو-/ همه را جواب کردم... / تو نبودی و مسافرکش پیر، باز خندید/ که کرایه را دوباره/ دو نفر حساب کردم» (راستی این مضمون پایانی شما را یاد شعری از «براتیگان» آمریکایی نمی‌اندازد؟!).

 «خندیده‌ام اما تو می‌دانی/ من بعد از آن پاییز تنهایم/ خندیده‌ام اما تو می‌دانی/ در عکس‌های دست جمعی نیز تن‌هایم». و... و اگر قالب نیمایی بناست آزادی بیشتری به شاعر بدهد تا سهل‌تر از ساختارهای موسیقایی بی‌انعطاف قوالب کلاسیک، از روزگار خود و پدیده‌های معاصر بسراید، ‌ چرا شاعر نیمایی سرا صرفا برای بخشیدن لذتی موسیقایی که به گرد لذت موسیقایی قوالب سنتی هم نمی‌رسد، ذهن و زبان خود را مقید به نوعی قالب‌بندی جدید با‌‌ همان محدودیت‌های سابق نماید؟

 «مهدی سیار» در اشعار نیمایی‌اش در «رودخوانی» شاعری است با دغدغه‌ها و دلمشغولی‌های همیشگی‌اش. در حالی که این دغدغه‌ها اگر نه در همه لااقل در چند تا از سروده‌های نیمایی، آن نمادپردازی‌های سنتی قوالب کلاسیک را ندارد و عینی‌تر و واقع گرایانه‌تر و در نتیجه مدرن‌تر به نمایش در می‌آید: «... نخوانده مانده‌ام/ مثل صفحه شعر روزنامه‌ای/ روی میز نونوار کوچکی/ کنج دفتر معاملات ملکی... ندیده مانده‌ام/ مثل خواب‌های شاعری که تا سحر/ از هجوم شعر/ یک دقیقه‌اش نرفته است/ پلک روی پلک»

. همین جا یادآوری کنم که چندین اشکال وزنی در نیمایی‌های این مجموعه هست که «سیار» باید در نگارش‌های مجدد در چاپ‌های بعد رفع کند. مثل سطرهای «نخوانده مانده‌ام» و «ندیده مانده‌ام» در همین شعر که از وزن «فاعلات فاعلات» کلیت شعر تبعیت نمی‌کند. یا سطر «آشنا بویی ست در شامه شرقی ما» که در وزن «فعلاتن فعلاتن فعلات» دارای اشکال وزنی است.

 شعر نیمایی «مرگ بر آمریکا» که طی یکی دو سال گذشته به واسطه‌ اجرای موسیقایی به ترانه هم معروف شده، گاهی در بعضی سطر‌ها از نظر جسارت در مضمون‌پردازی و ترکیب سازی، شعر بدی نیست اما به عنوان یک شعر نیمایی تقطیع‌های درست و بجایی ندارد و در آن اشکال وزنی هم یافت می‌شود. سروده‌های نیمایی مجموعه شعر «رودخوانی» می‌تواند نویدبخش ظهور یک نیمایی سرای خوب و جدی باشد البته اگر غزل بگذارد!

  • در روزگار عسرت نیما (نقدی بر نیمایی‎های سیار)
  • کلیدواژه ها:
شعر, نقد و نظر

نظرات 0 + ارسال نظر
برای نمایش آواتار خود در این وبلاگ در سایت Gravatar.com ثبت نام کنید. (راهنما)
ایمیل شما بعد از ثبت نمایش داده نخواهد شد