فاتحه
صوت بلند گو
سوهان کشد به شیشه ی این عصر پر ملال
در تنگنای کوچه ترافیک نابجا
بسته ست راه آمد و شد را
هر پارچه حکایت و جریانی
هر تابلو
بنجاق و سفته ی بده بستانی
صاحب عزای ظاهرا آشفته
چون ناظم ایستاده دم در
در دفتر حضور و غیابش
چک می کند عبور و مرور مراجعین
قاری قیافه اش
ناخواسته تداعی هول عقوبت است
می پرسم از رفیق بغل دستی
این عنعنات و دبدبه و طمطراق ها
می کاهد از مصائب " آن گل که بیشتر به چمن می دهد صفا" ؟
الفاتحه ، بلند شدن های با شتاب
اجبار می کند که نگیرم ازو جواب!
اردی بهشت 71
اصلاح 90
ورشن جدید زاغ و روباه
“زاغکی قالب پنیری دید”
از همان پاستوریزه های سفید!
پس به دندان گرفت و پر وا کرد
روی شاخ چنار مأوا کرد
اتفاقا ازان محل روباه
می گذشت و شد از پنیر آگاه
گفت :اینجا شده فشن تی وی!
چه ویوئی !چه پرسپکتیوی!
محشری در تناسب اندام
کشتهء تیپ توست خاص و عوام!
دارم ام پی تریّ ِ آوازت
شاهکار شبیه اعجازت
ولی اینها کفاف ما ندهد
لطف اجرای زنده را ندهد
ای به آواز شهره در دنیا
یک دهن میهمان بکن ما را!
زاغ ،بی وقفه قورت داد پنیر!
آن همه حیله کرد بی تاثیر
گفت کوتاه کن سخن لطفن!
پاس کردم کلاس دوم من!
آقای راثی پور گرامی
درود بر شما.
از خواندن این دو شعر طنزآمیزتان مستفیض و محظوظ شدم.
شادکام باشید.
خیلی با مزه اند و دلنشین. مخصوصا دومی در اجرا و بازآفربنی عالی ست.
بسیار زیبا بود هر دو کار . ممنون استاد .
جناب راثی پور گرامی
با درود
هردو جالب اند. اولی از نظر موضوع به قول معروف به روز است و دلنشین؛ تنها فکر می کنم واژگانپردازی اش که البته سبک خاص شماست، شاید می توانست نزدیک تر به آن سوی واقعیت دگرگون شونده و امروزی تر باشد.
بازی با زاغ و روباه "دنیای الکترونیک مجازی" هم دست تاراجگر زمانۀ شیاد را خوب رو کرده است. به نظرم میرسد تاریخ ما بالاخره یک کلاس بالاتر رفته است.
ممنون