.

.

توهم مدرنیته در شعر امروز ایران / اسماعیل امینی

 البته‌ می‌توان‌ به‌ شیوه‌ رایج‌ در بحثهای‌ نظری‌ و جدالهای‌ بی‌سرانجام‌ بلافاصله‌ این‌ پرسش‌ فلج‌کننده‌ را مطرح‌ کرد: <تا تعریف‌ شما از مدرنیسم‌ چه‌ باشد؟> یا: <تا تعریف‌ شما از پیشرفت‌ چه‌ باشد؟> همین‌ ساختار جادویی‌ و ساده‌ را در نظر داشته‌ باشید و استفاده‌ از آن‌ را دستاویز مناقشات‌ نظری‌ قرار دهید تا همیشه‌ بر همه‌ فائق‌ شوید. اگر گفتند این‌ نوشته‌های‌ شما شبیه‌ شعر نیست‌ بفرمایید: <تا تعریف‌ شما از شعر چه‌ باشد؟> اگر ایراد گرفتند که‌ این‌ مقاله‌ از نظر نگارش‌ و دستور زبان‌ فارسی‌ مخدوش‌ است. بلافاصله‌ بگویید: <تا تعریف‌ شما از نگارش‌ و دستور چه‌ باشد؟> و از این‌ نمط‌ بسیار.
O
اما در عالم‌ واقعی‌ توهمی‌ فراگیر بر دنیای‌ هنر و بخصوص‌ دنیای‌ شعر سایه‌ افکنده‌ است‌ که‌ فارغ‌ از جدالهای‌ فلسفی‌ و بحثهای‌ بی‌پایان‌ نظری، گسترش‌ می‌یابد و از شعر و شاعر و مخاطب‌ قربانی‌ می‌گیرد؛ و آن‌ <توهم‌ مدرنیته> است. در این‌ نوشته‌ زمینه‌های‌ پیدایش‌ و فراگیری‌ این‌ پدیده‌ را بررسی‌ می‌کنیم‌ بی‌ آنکه‌ درباره‌ ماهیت‌ مدرنیسم‌ و مباحث‌ دراز دامن‌ آن‌ سخنی‌ بگوییم.
<توهم‌ مدرنیته> تنها در لفظ‌ با مجموعه‌ بحثهای‌ نظری‌ و تاریخ‌ تحولات‌ هنر مدرن‌ همسانی‌ دارد و درواقع‌ با بنیانهای‌ فلسفی‌ و علمی‌ مدرنیسم‌ ارتباط‌ چندانی‌ ندارد. این‌ آسیب‌ فراگیر، برآمده‌ از زمینه‌های‌ ذهنی‌ و عینی‌ متعددی‌ است. بنابراین‌ برشمردن‌ برخی‌ از خاستگاههای‌ <توهم‌ مدرنیته> در شعر، بیش‌ از آنکه‌ به‌ کندوکاو در نظریه‌های‌ نقد ادبی‌ منجر شود، نوعی‌ آسیب‌شناسی‌ اجتماعی‌ محسوب‌ می‌گردد.
O
<توهم‌ مدرنیته> برآیند مجموعه‌ای‌ است‌ از سوءتعبیرها، توهمهای‌ جزیی‌تر و کج‌تابیهای‌ معنایی‌ و زبانی‌ و انگیزه‌های‌ روانی‌ و زمینه‌های‌ مساعد اجتماعی‌ که‌ اغلب‌ در جار و جنجالِ مباحث‌ پیچیده‌ و تئوری‌بافیهای‌ دشواریاب‌ از آنها غفلت‌ می‌شود و به‌ این‌ ترتیب‌ مجموعه‌ مطالعات‌ و پژوهشهای‌ مرتبط‌ با موضوع‌ مدرنیته‌ در شعر امروز ایران، در عمل، کارآمدی‌ چندانی‌ ندارد چرا که‌ از وادی‌ بی‌انتهای‌ جدالهای‌ فلسفی‌ سر درمی‌آورد.
O
بررسی‌ زمینه‌های‌ پیدایش‌ توهم‌ مدرنیته‌ در شعر امروز ایران‌ را با مروری‌ هرچند ملال‌انگیز بر برخی‌ از پیش‌فرضها و اصول‌ به‌ ظاهر متقن‌ و بدیهی‌ این‌ آسیب‌ فراگیر آغاز می‌کنیم:
1-- <مدرن> در عرصه‌ هنر و ادبیات‌ نظیر <مدرن> در عرصه‌ صنعت‌ و فناوری‌ است. همانطور که‌ تجهیزات‌ و اختراعات‌ مدرن‌ و روزآمد، بهتر و کارآمدتر از گذشته‌اند، آثار هنری‌ و ادبی‌ مدرن‌ نیز بهتر و ارزشمندتر از آثار غیرمدرن‌ هستند.
2-- مدرن‌ یعنی‌ جدید، بنابراین‌ هر چیز جدیدی، مدرن‌ هم‌ هست. مانند مدلهای‌ اتومبیل‌ یا کامپیوتر که‌ با گذشت‌ زمان‌ جدیدتر و بنابراین‌ مدرن‌تر می‌شوند. بنابراین‌ در شعر نیز هرچه‌ جدید باشد لزوماً مدرن‌ است.
3-- با بهره‌گیری‌ و شناخت‌ طرز کار دستاوردهای‌ صنعتی‌ در زندگی‌ امروز، جامعه‌ و انسانها مدرن‌ می‌شوند. بارها این‌ استدلال‌ ساده‌لوحانه‌ را شنیده‌ایم‌ که؛ چون‌ انسان‌ امروز با کامپیوتر سر و کار دارد نه‌ با چرتکه، بنابراین‌ تفکر مدرن‌ و فرهنگ‌ مدرن‌ دارد و نمی‌تواند با فرهنگ‌ و هنر کلاسیک‌ زندگی‌ کند.
4-- فرهنگ، همان‌ مهارت‌ کار کردن‌ با لوازم‌ و تجهیزات‌ زندگی‌ است. باز هم‌ بارها این‌ قضاوت‌ ساده‌انگارانه‌ را شنیده‌ایم‌ که‌ فرهنگ‌ این‌ جامعه، سطح‌ پایین‌ است، چون‌ هنوز بلد نیستند از لوازم‌ مدرن‌ استفاده‌ کنند.
5-- کلاسیک، یعنی‌ قدیمی‌ و کهنه‌ و از رده‌ خارج. از آنجا که‌ در صنعت‌ و تکنولوژی، تولیدات‌ قدیمی‌ به‌ کار نمی‌آیند، در عرصه‌ فرهنگ‌ و هنر نیز هرچه‌ کلاسیک‌ است‌ باطل‌ و ناکارآمد است.
6-- مکاتب‌ و سبکهای‌ ادبی، ترتیب‌ زمانی‌ مشخص‌ دارند و پی‌درپی‌ می‌آیند و نظیر مدل‌ کامپیوتر با آمدن‌ مدل‌ جدید، مدل‌ قبلی‌ از رده‌ خارج‌ می‌شود. بسیار خوانده‌ایم‌ و شنیده‌ایم‌ که‌ ما هنوز در دوران‌ رمانتیسم‌ هستیم‌ و به‌ دوران‌ رئالیسم‌ نرسیده‌ایم، یا برای‌ گذار از دوران‌ مدرن‌ و رسیدن‌ به‌ دوران‌ پست‌مدرن‌ باید تحولی‌ در نگرش‌ به‌ شعر پدید آید!
7-- از آن‌ مضحک‌تر این‌ که‌ گویا انتخاب‌ این‌ دوران‌ مدرن‌ و پست‌مدرن‌ به‌ اختیار و پسند شاعران‌ است. مثلاً تصمیم‌ دارم‌ بعد از این، شعر پست‌مدرن‌ بگویم. توصیه‌ می‌کنم‌ که‌ شاعران‌ جوان‌ شعر مدرن‌ بنویسند و از این‌ قبیل.
8-- دوران‌ کلاسیک‌ و مدرن‌ و پست‌مدرن‌ چیزی‌ است‌ شبیه‌ مقاطع‌ تحصیلی‌ که‌ برخی‌ از شاعران‌ با استعدادهای‌ درخشان‌ خود می‌توانند این‌ مقاطع‌ را به‌ شکل‌ جهشی‌ طی‌ کنند. یکی‌ از همین‌ استعدادهای‌ درخشان‌ در مقاله‌ای‌ نوشته‌ بود که‌ وقتی‌ دیگران‌ درگیر غزل‌ بودند، ما در کارگاه‌ شعر دکتر رضا براهنی‌ مدرنیسم‌ و پست‌مدرنیسم‌ را تجربه‌ کردیم‌ و پشت‌ سر گذاشتیم.
9-- از مشابهتهای‌ فراوانی‌ که‌ میان‌ نگرش‌ عوامانه‌ و شبه‌روشنفکرانه‌ وجود دارد یکی‌ هم‌ علاقه‌ به‌ شبیه‌سازی‌ رخدادهای‌ تاریخی‌ است. این‌ تصور که‌ رنسانس‌ یا انقلاب‌ فرانسه‌ یا تاریخ‌ تحولات‌ هنر در اروپا دقیقاً با همان‌ مراحل‌ و جزئیات‌ در همه‌ جوامع‌ تکرار خواهد شد یا این‌ پندار که‌ نوآوریهای‌ نیما در شعر فارسی‌ و واکنشها و رخدادهای‌ پس‌ از آن‌ در هر دوره‌ای‌ و با ظهور هر شاعر مدرنی! دوباره‌ پدیدار می‌شود. صاحبان‌ چنین‌ نگرشهای‌ عوامانه‌ای‌ را به‌ پرتگاه‌ تحلیلهای‌ بی‌ سر و ته‌ افکنده‌ است‌ و قربانیان‌ فراوانی‌ از استعدادها و توانمندی‌های‌ ادبی‌ گرفته‌ و عمر گرانمایه‌ بسیاری‌ را به‌ باد داده‌ است.
10-- در چهارچوب‌ همین‌ شبیه‌سازیهاست‌ که‌ پشتک‌ وارو زدن‌ در شعر و داستان‌ را سرآغاز رنسانس‌ در ادبیات‌ و هنر تلقی‌ می‌کنند و رنسانس‌ ادبی‌ -- هنری‌ را سرآغاز رهایی‌ از قید و بندهای‌ دوران‌ کلاسیک‌ و قرون‌ وسطی!
11-- ورود کلمات‌ خارجی‌ بویژه‌ واژه‌ها و اصطلاحات‌ مربوط‌ به‌ لوازم‌ و اختراعات‌ جدید در شعر لزوماً شعر را به‌ مقام‌ رفیع‌ مدرنیته‌ ارتقا می‌دهد. اگر شاعر در قهوه‌خانه‌ جاده‌ قم‌ به‌ جای‌ چای، نسکافه‌ بنوشد، اگر در ساحل‌ دریای‌ خزر دلفینی‌ با کلاه‌ سلیندر ظاهر شود، اگر شاعر خوزستانی‌ از کلبه‌ برفی‌ پدربزرگ‌ و سورتمه‌هایی‌ که‌ گوزنها با خود می‌آورند سخن‌ بگوید، شعر مدرن‌ می‌شود و قابلیت‌ ترجمه‌ و جهانی‌ شدن‌ دارد! کامپیوتر و اینترنت‌ و کی‌بورد و فلاپی‌ و اینها هم‌ که‌ ابزار سحرآمیز آفرینش‌ شعر پست‌مدرن‌ هستند!
12-- جهانی‌ شدن‌ و قابلیت‌ ترجمه‌ بستگی‌ به‌ تواناییهای‌ شعر ندارد بلکه‌ به‌ انتخاب‌ و اراده‌ شاعر وابسته‌ است. شاعر می‌تواند دو گونه‌ شعر بگوید، شعر برای‌ مردم‌ هم‌زبان‌ خودش‌ و شعر برای‌ ترجمه‌ و جهانی‌ شدن‌ یک‌ چیزی‌ شبیه‌ محصولات‌ صادراتی‌ کارخانجات‌ صنعتی!
13-- کلمات‌ هم‌ قدیمی‌ و جدید و کلاسیک‌ و مدرن‌ دارند. اعجاز واژه‌هاست‌ که‌ شعر را از زنجیر کلاسیسم‌ رها می‌کند و به‌ دنیای‌ آزادی‌ و مدرنیته‌ می‌برد.
14-- ساختارشکنی، همان‌ شلختگی‌ و آشفتگی‌ و عدم‌ تناسب‌ و ناموزونی‌ لفظی‌ و معنایی‌ است. هرگونه‌ سامان‌ و نظام‌ موسیقایی‌ و رسایی‌ معنایی‌ متعلق‌ به‌ گذشته‌ است‌ و مدرنیته‌ ملازم‌ هرج‌ و مرج‌ و آشفتگی‌ و نارسایی‌ است.
15-- ما فاصله‌ زیادی‌ با دنیای‌ مدرن‌ داریم. از آنجا که‌ مدرنیته‌ سرنوشت‌ محتوم‌ بشر است‌ (گونه‌ای‌ از جبر تاریخ) ناگزیر باید این‌ فاصله‌ را با سرعت‌ هرچه‌ تمام‌تر پُر کنیم. از لوازم‌ این‌ طی‌الارض‌ یکی‌ هم‌ تظاهر به‌ مدرن‌ شدن‌ است.
مثل‌ کسی‌ که‌ از روستایی‌ دور به‌ شهر آمده‌ و از لباس‌ محلی‌ و لهجه‌ روستایی‌ خود گریزان‌ است‌ و می‌خواهد هرچه‌ زودتر به‌ شکل‌ آدمهای‌ شهر دربیاید، و چون‌ فرصت‌ و سرمایه‌ کافی‌ ندارد با سریع‌ترین‌ و ارزان‌ترین‌ تمهیدات‌ قیافه‌ شهری‌ می‌گیرد. اسمش‌ را عوض‌ می‌کند، عینک‌ دودی‌ می‌زند، سیگار می‌کشد و سعی‌ می‌کند با لهجه‌ شهری‌ حرف‌ بزند.
16-- شاید مضحک‌ باشد، اما در دنیای‌ شاعرانی‌ که‌ به‌ توهم‌ مدرنیته‌ دچارند اسباب‌ و لوازم‌ شاعری‌ همین‌ چیزهاست. کیف‌ مخصوص‌ آویز، جلیقه‌ پر از جیب‌ و دکمه، ریش‌ و سبیل‌ و آرایش‌ ناهنجار سر و صورت، سیگار خارجی‌ و پیپ، دندانهای‌ زرد و جرم‌ سیگار گرفته، چشم‌های‌ خمار، قد خمیده‌ تظاهر به‌ اندوه‌ و از همه‌ مهمتر اسم‌ و عنوان‌ عجیب‌ و غریب‌ برای‌ شاعر، شعرها و مجموعه‌هایش.
17-- مدرن‌ یعنی‌ آنچه‌ امروز پدید می‌آید و هرچه‌ در گذشته‌ خلق‌ شده‌ کلاسیک‌ است‌ تمام‌ میراث‌ عظیم‌ شعر فارسی‌ به‌ علت‌ کلاسیک‌ بودن‌ ناکارآمد است‌ و ارزش‌ مطالعه‌ و بررسی‌ ندارد.
18-- کسی‌ که‌ شعر مدرن‌ می‌گوید به‌ دلیل‌ پیشرفته‌ بودن‌ شعرش‌ نیازی‌ به‌ مطالعه‌ و تمرین‌ و تأ‌مل‌ در مقدمات‌ و مباحث‌ بنیادین‌ ندارد. شاعر شعر مدرن‌ فرصت‌ ندارد که‌ عمر گرانمایه‌ را صرف‌ مطالعه‌ کند. او فراتر از زمان‌ ایستاده‌ و پیشرو جامعه‌ است.
19-- اگر امروز شعر مدرن‌ با اقبال‌ مواجه‌ نیست‌ دلیل‌ آن‌ عقب‌ماندگی‌ مخاطبان‌ است. شعرهای‌ ما را فردا خواهند فهمید و بر ما درود خواهند فرستاد. ما شاعر قرن‌های‌ آینده‌ایم.
20-- دنیا دارد یکپارچه‌ می‌شود. مهمترین‌ وقایع‌ جهان‌ و ازجمله‌ مهمترین‌ تحولات‌ در عرصه‌ فرهنگ‌ و هنر در آن‌ طرف‌ آبها در جریان‌ است‌ و ما از این‌ جریانات‌ جا مانده‌ایم‌ و ترجمه‌ها تنها بخشی‌ از این‌ پیشرفت‌های‌ سریع‌ را در اختیار ما می‌گذارند. شاید چند سال‌ دیگر همه‌ زبانهای‌ بومی‌ از میان‌ بروند و یک‌ زبان‌ جهانی‌ (که‌ همان‌ زبان‌ نازنین‌ انگلیسی‌ است) زبان‌ تمام‌ بشریت‌ بشود بنابراین‌ روی‌ آوردن‌ به‌ زبان‌ جهانی‌ و فاصله‌ گرفتن‌ از ویژگی‌های‌ زبان‌ بومی‌ درواقع‌ همسو شدن‌ با سیر طبیعی‌ تاریخ‌ و نوعی‌ واقع‌نگری‌ است.
21-- شعر اگر وابسته‌ به‌ فرهنگ‌ و پیشینه‌ زبان‌ باشد محدود می‌ماند شعر مدرن‌ تا آنجا که‌ ممکن‌ است‌ خالی‌ از هر نوع‌ پشتوانه‌ فرهنگی‌ و پیشینه‌ تاریخی‌ زبان‌ باید باشد. فرهنگ‌ و نمادها و اساطیر هر ملتی‌ باید به‌ نفع‌ فرهنگ‌ و نمادها و اساطیر جهانی‌ که‌ از مرکز تحولات‌ جهان‌ بخشنامه‌ می‌شوند. از شعر کنار بروند، تا شعر مدرن‌ خلق‌ شود.
22-- معیار ذوق‌ و پسند نیز جهانی‌ شده‌ است. انتخاب‌ و ذوق‌ فردی‌ حتی‌ در محدوده‌ انتخاب‌ لباس‌ و آرایش‌ سر و صورت‌ تابع‌ پسند جهانی‌ است. به‌ تبع‌ این‌ نگرش‌ است‌ که‌ اگر دیدید یکی‌ از این‌ جماعت‌ مدرن‌ دارد دربه‌در دنبال‌ مثنوی‌ معنوی‌ یا رباعیات‌ خیام‌ می‌گردد نه‌ از آن‌ روست‌ که‌ نیاز به‌ مطالعه‌ این‌ آثار را حس‌ کرده‌ است‌ بلکه‌ به‌ این‌ دلیل‌ است‌ که‌ شنیده‌ در کشورهای‌ غربی‌ شعر مولانا و خیام‌ خیلی‌ طرفدار دارد. گویی‌ ذوق‌ و پسند شخصی‌ نیز باید از صافی‌ ترجمه‌ بگذرد و چه‌ مایه‌ مالیخولیای‌ دیگر.
23-- نگاه‌ شاعر مدرن‌ به‌ فرهنگ‌ بومی‌ و مردم‌ سرزمین‌ خود یا از سر تحقیر و سرزنش‌ است‌ یا از منظر توریستی‌ و به‌ هر حال‌ اشتراک‌ در سرنوشت‌ و تاریخ‌ و فرهنگ‌ این‌ مردم‌ از شعر مدرن‌ نباید احساس‌ شود. مردمی‌ که‌ نمی‌خواهند یا نمی‌توانند با مدرنیته‌ و شاعران‌ پیشرو ارتباط‌ برقرار کنند.
24-- همان‌ معیار جهانی‌ شده‌ در عرصه‌ ذوق‌ و پسند هنری، به‌ اهالی‌ <توهم‌آباد مدرنیته> می‌گوید که‌ جوایز جهانی‌ ارزش‌ آثار ادبی‌ را تعیین‌ می‌کنند. هر اثری‌ که‌ جایزه‌ بگیرد خواندنی‌ است‌ و نیاز انسان‌ را به‌ هنر و ادبیات‌ و شعر پاسخ‌ می‌گوید. افسوس‌ که‌ این‌ مردم‌ قدرناشناس‌ که‌ شعرهای‌ آن‌ نامزد بزرگ‌ جایزه‌ نوبل‌ را نمی‌خوانند و قدر هنر مدرن‌ را نمی‌دانند.
25-- مدرن‌ شدن‌ در فرهنگ‌ و هنر و ادبیات‌ تابعی‌ است‌ از مدرن‌ شدن‌ در اقتصاد و صنعت. برخورداری‌ از مواهب‌ زندگی‌ صنعتی‌ لزوماً منجر به‌ آفرینش‌ آثار مدرن‌ هنری‌ می‌شود.
26-- پرداختن‌ به‌ زندگی‌ و دغدغه‌های‌ انسان، شعر را محدود و موضوعی‌ می‌کند. شعر برای‌ آن‌ که‌ از دستبرد زمان‌ مصون‌ باشد باید از هیچ‌ چیز سخن‌ نگوید.
27-- شاعر مدرن‌ خودش‌ باید درباره‌ ارزشهای‌ شعرش‌ توضیح‌ بدهد،یک‌ مجموعه‌ شعر صدصفحه‌ای‌ منتشر کنید و صدها بار درباره‌ آن‌ مقاله‌ و سخنرانی‌ و تحلیل‌ و تفسیر تولید بفرمایید! شاعر شعر مدرن‌ هم‌ مولف‌ است‌ هم‌ منتقد هم‌ تحلیلگر و هم‌ نظریه‌پرداز ادبی. تکیه‌ کلام‌ او در نوشته‌ها و سخنرانیهایش‌ این‌ است: مثلاً من‌ خودم‌ در شعرم‌ این‌طور گفته‌ام، مثلاً من‌ خودم‌ از این‌ شگرد این‌گونه‌ استفاده‌ کرده‌ام، مثلاً من‌ خودم...
28-- از ویژگیهای‌ سبکی‌ مبتلایان‌ به‌ عارضه‌ توهم‌ مدرنیته‌ همین‌ تعداد پرشمار (من) یا (ما) در نوشته‌ها و سخنان‌ و شعرهایشان‌ است. در یک‌ کلام‌ می‌توان‌ گفت‌ که‌ شعرها و بیانیه‌ها و نوشته‌های‌ این‌ جماعت‌ <من‌نامه>اند.
حالا پس‌ از این‌ بررسی‌ طولانی‌ و ملال‌آور نگاهی‌ به‌ فرهنگهای‌ اصطلاحات‌ ادبی‌ بیندازید و معنای‌ علمی‌ و دقیق‌ مدرنیسم‌ را با آنچه‌ در ذهن‌ این‌ جماعت‌ می‌گذرد مقایسه‌ کنید:
که‌ توهم‌ مدرنیته‌ چگونه‌ / به‌ جان‌ هم‌ نشناخته‌ انداخته‌ است‌ / چند تن‌ خواب‌آلود / چند تن‌ ناهموار/چند تن ناهشیار