.

.

میخ/توکل بیلویردی




تیپا زنم به هرچه بگیرد مسیر من

تف می کنم به هرکه بگوید علیه من

دیوانه مهار گسسته

بر قاطر چموش صدایش سوار

بر هم زده ست رخوت سرد پیاده رو

و عابران مضطرب از رو بروی او

با احتیاط می گذرند از کنار او!

 

می گویم ای الاغ!  چه بسیار مثل تو

داغ و درفش دیده و زنجیر بسته اند

این حرف من ز تجربه لمس کرده است

آدم شو و به لاک سکوتت فرو برو!

 

می گوید این تمرد و شلتاق لحظه ای

این حس بی رقیبی

ارزد به هرچه بعد سرم اید!

 

افسوس می خورم  نرود میخ آهنین

بر سنگ مغز او!

نظرات 3 + ارسال نظر
توکل پنج‌شنبه 12 آذر 1394 ساعت 08:10

جناب راثی پور
می دانم که دل پری از من دارید
ولی اوکتای تو چرا

به قول ژولیوس سزار

بروتوس سن ده می!!!!!!!

راثی پور جمعه 6 آذر 1394 ساعت 15:34

و عابران مضطرب از رو بروی او

با احتیاط می گذرند از کنار او!
.................
ارزد به هرچه بعد سرم اید!

شعر ضعیفی از شما خواندم.
در دو سطر اول او بدون دلیل تکرار شده است

در سطر سوم حتی اگر بخواهیم محاوره ای بنویسیم باید بگوئیم

می ارزد به هرچه که بعدا به سرم می آید

در شعر نیمائی به بهانه رعایت وزن نمی توانیم از سر و ته جمله بزنیم

اوکتای جمعه 6 آذر 1394 ساعت 04:32

سلام و درود:۰کار ضعیفی بود

برای نمایش آواتار خود در این وبلاگ در سایت Gravatar.com ثبت نام کنید. (راهنما)
ایمیل شما بعد از ثبت نمایش داده نخواهد شد