.

.

منطق شعر و منطق نثر /اسماعیل امینی

عاقلان نقطۀ پرگار وجودند ولی

عشق داند که در این آینه سرگردانند

 

برخی از مخاطبان شعر ، برای آن که هوشیاری خود را به شاعران نشان دهند، مفاهیم شعر را تجزیه و تحلیل منطقی می کنند و به این نتیجه

می رسند که شاعران انسجام ذهنی ندارند واز چیزهایی حرف می زنند که با عقل جور در نمی آید.

مثلا یکی از این تحلیل گران هوشمند! که شاعر مشهوری است در بارۀ بیتی از سعدی نوشته بود که این بیت اگر وزن وقافیه نداشت ، معنای تقلبی آن آشکار می شد؛ بیت سعدی این است:

گفتی به غمم بنشین یا از سر جان برخیز

فرمان برمت جانا بنشینم و برخیزم

در منطق معمول این پاسخ سعدی به درخواست معشوق باور پذیر نیست، اما در منطق شعر که مبتنی بر خیال و عاطفه و احساس است ، لطافتی در این پاسخ است که موجب انفعال عاطفی و حسی مخاطب می شود.

وقتی شعر می خوانیم، مانند تماشاگر تئاتر خود را برای پذیرش منطق خاص بازی و بازیگری آماده کرده ایم. ما می دانیم که صحنۀ نمایش ثابت است اما با ساده ترین وسایلی که روی صحنه است و جابه جا می شود ، می بینیم که همان صحنۀ ثابت ، گاهی اتاق است ، گاهی خیابان است و گاهی حتی دریا و صحرا ست.

ما می دانیم که بازیگران نمایش فقط نقش بازی می کنند اما با شادی و اندوه و شوق و حسرت آن ها همراه می شویم ، می خندیم وگریه می کنیم و نگران می شویم.

حال اگر در این حالت تأ ثیر حسی و عاطفی، یکی از تماشاگران زرنگ بخواهد هوشیاری خود را به رخ دیگران بکشد و بگوید که این ها فقط بازی است و دکور است و گریم است و نوراست و صدا! چه حالی به ما دست می دهد؟

انگار دیگران از این چیزها خبر ندارند و فقط آن یک نفر حواسش جمع بوده و به موقع هشدار داده تا تماشاگران فریب این بازی ها را نخورند!

بیتی دیگر از سعدی را می خوانیم تا نمونه ای دیگر از منطق شاعرانه را بیان کنیم:

نفس آرزو کند که تو لب بر لبش نهی

بعد از هزار سال که خاکش سبو بود

با همان منطق استدلالی می توانیم بگوییم که بعد از هزار سال ، معشوق شاعر کجاست و چند ساله است که لب بر لب آن سبو بگذارد؟

مولانا در بیتی زیبا تصویری تأثیر گذار از انتظار و وفاداری ترسیم می کند که البته در منطق استدلالیون نمی گنجد اما برای اهل ذوق و هنر سرشار از زیبایی است:

قدحی دارم درکف به خدا تا تو نیایی

هله تا روز قیامت نه بنوشم نه بریزم

در روزگار نه چندان دور جمعی از این هوشمندان منطقی ، دربارۀ شعر بزرگان و تصویرها و تعابیر اشعار غوغایی به پا کرده بودند که مثلا، معشوقی که صورتش قرص ماه باشد و هم قد سرو باشد و ابرویش کمان و مژگانش تیر و سایر ویژگی هایش از این قبیل باشد ، هیولایی ترسناک خواهد شد.

اما آیا اگر در شعر منطق معمول و استدلالی ، کارآیی ندارد این به آن معناست که شاعر می تواند بدون هیچ نظام منطقی، اشیاء و پدیده ها و کلمات را کنار هم بچیند و توقع داشته باشد که اثرش را بخوانند و از آن لذت ببرند؟

دربارۀ این نکته و موضوع منطق خاص شعر و تفاوت ها و اشتراکات آن با منطق نثر در نوشتۀ بعدی بحث خواهم کرد.

نظرات 0 + ارسال نظر
برای نمایش آواتار خود در این وبلاگ در سایت Gravatar.com ثبت نام کنید. (راهنما)
ایمیل شما بعد از ثبت نمایش داده نخواهد شد