.

.

شکوه بانگ رهائی/محسن صلاحی راد


اگرچه سخت شکسته‌ست بالِ فریادت

شکوهِ بانگِ رهایی نرفته از یادت

غمی که پایِ تو را بسته با طنابِ سکوت
نشسته بر سرِ آوازهای آزادت

چنین‌که کلبه‌ی مخروبه‌ی کلاغانی
چگونه زار نگریم به‌یادِ آبادت؟

دریغ آتشِ عشقی که در مصافِ جنون
فروختی به فریبیّ و داد بر بادت

هنوز خاکِ تو بویِ امید می‌شنود
که لب به نغمه گشاده‌ست جانِ آزادت.


تهران، آتلیه‌افراز
15 تیرماه 1391 جلالی 

نظرات 4 + ارسال نظر
سینا مقصود لو چهارشنبه 18 شهریور 1394 ساعت 05:51 http://sina24.blogfa.com/

سلام جناب صلاحی راد

با این غزل فهمیدم که دارم شعر یک استاد بلامنازع را می خوانم

توکل یکشنبه 8 شهریور 1394 ساعت 07:55

سلام جناب صلاحی

همیشه طرفدار و خواننده شعر های زیبای تان هستم
و از آن بیشتر شنیدن شعرهایتان که چقدر با احساس می خوانید و حستان را منتقل می کنید

پیام سیستانی یکشنبه 1 شهریور 1394 ساعت 23:45 http://psistani.blogfa.com

درود بر محسن عزیز

آفرین . غزل زیبا و جانداری بود . بسیار دوست دارم غزلهای دیگری نیز از شما بخوانم .

ارادتمند شما / پیام سیستانی

معراجی یکشنبه 1 شهریور 1394 ساعت 11:06

دستمریزاد

برای نمایش آواتار خود در این وبلاگ در سایت Gravatar.com ثبت نام کنید. (راهنما)
ایمیل شما بعد از ثبت نمایش داده نخواهد شد