ای تک سوار گم شده در بین دشمنان
از مثل ما مجوی کمک یا مساعدت
در مثل ما که خو به ستم کردیم
یک جو خلوص و غیرت
پیدا نمی شود
این جامه منزه و فاخر
در قامت زبون و کج ما نمی شود
ما ناظریم ظلم و ستم را
تاراج بد شگونی و غم را
بی آنکه خم به ابروی خویش آریم
مانند مورچه
کنکاش می کنیم و تلنبار می کنیم
آذوقه ها که فصل زمستان
شاید مگر که چند صبحاحی
بر عمر ننگبار بیفزاییم
از ما چه انتظار که با موبایل
در پای دار مانده و تصویر می کشیم
باشد که نسل بعد بگویند
بی غیرتی به جثه ما رخنه کرده است