▪️خلاصهای از کتاب چنین گفت زرتشت
قسمت اول: پیشگفتار زرتشت 7
شامگاه فرا رسید، مردم پراکنده شدند، اما زرتشت بر روی زمین، کنارِ جنازهیِ بندباز غرق اندیشه شده بود. اما سرانجام زرتشت از جای بر میخیزد و با دلِ خود چنین میگوید:
(به راستی، زرتشت امروز چه صِیدی کرد! او نه یک انسان که یک نعش صید کرد.) (منظور از صید "پیرو" است، نیچه این مجاز را از کتاب مقدس وام گرفته)
(زندگانیِ بشر هولناک است و هنوز بیمعنا، چنان که یک دلقک فرجامی شوم برایِ او فراهم تواند کرد.)
(... نزد انسان ها من چیزی هستم میانِ یک دیوانه و یک نعش.)
(شب تاریک است و راه های زرتشت تاریک.* بیا ای یارِ سرد و خشکیده ام! تو را با خود به جایی خواهم برد تا با دست هایِ خود در گور نَهَم.)
(برگرفته از کتاب #چنین_گفت_زرتشت اثر #فریدریش_نیچه)
* و اما طریقِ شَریران مثل ظلمتِ غلیط است (عهد عتیق)
تو همیشه از زمان عقب بودی، اسیر موعدها و تاخیرها، تو اصرار داری فکر کنی که داری خودت را با سر و سامان دادن به آنچه باید انجام دهی از شر این وضعیت خلاص می کنی. برنامه ریزی می کنی ، نقشه می کشی ، تاریخ تعیین می کنی ، موعدهای تازه مقرر می کنی. روی میز و توی پوشه های ات پر است از فهرست مقاله ها ، کتاب ها ، همایش ها ، دوره هایی که باید تدریس کنی ، شماره تلفن هایی که باید با آن ها تماس بگیری. در عمل، هیچ گاه سراغ این کاغذها نمی روی ... چه وقت هنگفتی صرف برنامه ریزی می شود !
#رولان_بارت
وقتی آدم وعظهای شما را گوش میدهد، خیال میکند که قلبی به بزرگی و پهنای بادبان دکل کشتی دارید، اما شما فقط میتوانید در سالن انتظار هتلها پرسه بزنید و مردم را فریب بدهید. در حالی که من دارم جان میکنم و عرق میریزم تا لقمه نانی دربیاورم، شما با همسر من به گفتگو میپردازید و بدون گوش دادن به حرف دل من، او را از راه به در میکنید. به این میگویند تزویر، ریا، حرکت ناصادقانه… در کتاب شما حرف از آب زلال است، چرا سعی نمیکنید به جای کنیاک تقلبی از این آب به مردم بدهید…
#عقاید_یک_دلقک
#هاینریش_بل