تب کرده دستم درتماس شانه های او
بسیارها گفتند .از افسانه های او
پا میگذارند از دل دروازه های شهر
تهدید را.تکفیر را.بیگانه های او
یا می شوند این روزهای تازه را شاعر
در دفتر سردرگمی دیوانه های او
پرواز را کنج قفس درخواب می بینند
پرواز گم شد در تن پروانه های او
حل میشدم درگوشه ی سردر گمی هایم
درجدولی که حل نمیشد خانه های او
اول فروردین نودوهفت
#امیر_دادویی