.

.

فروغ فرخزادشاعری لیبرال/عابدین پاپی

پرنده را نمی توان در قفس / زندانی کرد /

چون دندان های قفس / یک درمیان ریخته اند!

«پاپی»

زمانبندی تاریخِ شعر نو به سکانداری علی اسفندیاری متخلص به ( نیما یوشیج) به نُه دهه تقسیم می شود به گونه ای که آغاز این زمانبندی تاریخی با افسانه ی نیما در سال 1301شروع به تولد و زیستن می کند و تقریبا" تا سال 1320تنها نیما یوشیج است که گفتاورد فکری و ره آورد ادبی شعر نو را در جامعه تربیت ، ترویج و ترسیم می کند و

از سال 1330 به بعد که جامعه سه دهه از شعر نورا پشت سر می گذارد شاعرانی به این جریان نوگرا پیوند می خورند که یکی از این شُعرا فروغ فرخزاد است که می توان گفت فرخزاد در دهه ی چهارم یعنی در سال 1331 به تاریخ شعر نو می پیوندد و تا سال 1350در جریان شعر نو حضوری پر بار و بشکوه دارد . فرخزاد اگر چه در شعر نو آن فرخزاد میانسالی و پیری را تجربه نمی کند و تنها ثمره ی هنری آن فرخزاد جوان است اما در شعر نو جوانی است موسپید! زیرا که زندگی ادبی و هنری فروغ از دانش و تجربه ای پر بار و معنا بر خوردار است و با این که عمر و زندگی کوتاهی دارد ولی هنر آن مانا و جاویدان است .

بنابراین فروغ فرخزاد را در تاریخ شعر ایران می توان فروغی با فروغ نامید . چرا که پارفت و ره آورد اندیشه ای شاعر توأم با ایده ها و مناظری نو و تازه است که این رویکرد و عقیده دارای گستره ای وسیع و جامعیّتی خاص و راهگشا در دایره ی تکنولوژی شعربه شمار می آید . فرخزاد در پدیده ای به نام شعر هم پدیده آفرین است و هم پدیده ساز . شاعری جامع نگر با پراکسیس های رفتاری نو و لیبرال که این فرآیند از جانب شاعر به دنبال ترسیم و ترکیبی تکان دهنده در دایره ی شعر محسوب می شود . فرخزاد در برهه ای از تاریخ و فرهنگ جامعه ی خویش زندگی و زیست می کند که اگر چه هنوز این برهه بر پایه و نهادِ سنت در حرکت است اما این شاعر در کند و کاو است تا که بتواند مقوله ی شعر را از آن دایره ی سنتی به دایره ی صنعتی بکشاند که انقلاب شعری شاعر را می توان « انقلاب صنعتی: نامید .

فروغ شاعری است تکنوکرات که این تکنیک و مهارت با پشتوانه هایی تئوری و عملی همراست . اگر بخواهیم در مقیاسی اصولی و معقول پنج شاعر معروف را که در حوزه ی شعر نو به نوعی پارادایم رسیده اند مورد وارسی و پژوهش قرار دهیم فروغ را می توان شاعری لیبرال( liberal) و لیبرتی(liberty) نامید که رویکرد این شاعر فراتر از اقلیم و تاریخ و عادت ها و آداب های مرسوم است . شاعری واکنش محور و کنش مند که هم واکنش های اجتماعی و سیاسی مطلوب و کارآمدی را در اشعارش لحاظ می کند و هم این که کنش های کارگشایی را در جامعه بنا و تأسیس می کند . از دیگر اِلمان های شعرشاعر احتراز و اجتناب از تشتت های فکری و تشبث به شاخک ها و شاخصه هایی لیبرال است به گونه ای که با تنش های ایستار گون و منش های جُمود در شعر رابطه ی خوبی ندارد و اغلب با این رویکردها در تقابل است .

گفتمان شعری فروغ با نگاهی هوشمندانه و روشمندانه نسبت به جامعه و محیط ِ پیرامون خود شکل می گیرد به گونه ای که فراست ادبی و هنری شاعرتوأم با زیر لایه هایی معرفت شناسانه و زبان شناسانه است . شاعری روشن بین و تیز بین که گریز از تاریکی ها و شکستن ساختارهای ظالمانه را در جامعه متداول می سازد . وی شعر را با روشنایی آغاز می کند و این رویکرد شاعر به دنیایی فراتر از زمان خویش همگن و همراه و وابسته است . به نمونه ذیل : - من از نهایت شب حرف می زنم / من از نهایت تاریکی / و از نهایت شب حرف می زنم / اگر به خانه ی من آمدی برای من ای مهربان چراغ بیار / و یک دریچه که از آن / به ازدحام کوچه ی خوشبخت بنگرم / شاعر در این شعر به دنبال روشنایی است و این روشنایی را از ساخت های زبانی او می توان فهمید . شاعری لیبرال که به دنبال شکستن قفس هاست وآزادی را برای همه ترویج می کند . آزادی و روشنایی فروغ در اشعارش یک آزادی بی بنیان و سست نیست بلکه هم مفاهیم ذاتی این آزادی را برای جامعه تعریف می کند و هم مفاهیم عرضی آن را . به طوری که دال و مدلول به یک اندازه در شعر فروغ آزاد هستند .

فروغ شاعری است که بخشی از خود و مقداری از خویش درونی و زندگی خویش را در قالب هنر پیاده می کند و این خود نگری شاعر به دنبال مردم آگاهی و مردم نگری است . به نمونه ذیل :

-دلم گرفته است / دلم گرفته است / به ایوان می روم و انگشتانم را / بر پوست کشیده ی شب می کشم / چراغ های رابطه تاریکند / چراغ های رابطه تاریکند / کسی مرا به آفتاب/ معرفی نخواهد کرد / کسی مرا به میهمانی گنجشک ها نخواهد برد / پرواز را به خاطر بسپار / پرنده مردنی است . شاعر علاوه بر تصویرکردنِ خودنگری های عاطفی خویش که در بطن خویش و جامعه ترآوش و متولد می شوند به دنبال تلفیقی آگاهانه و عالمانه با طبیعت و دنیای معرفت است . وی در این اثر شاعری است خودگرا که شعرش از خودگرایی به نوعی طبیعت گرایی ( ناتورالیسم) تبدیل می شود و پایان بندی کار نیز حاصلی است مفهوم گرا که این مفهوم ریشه در آیدتیک( درون بینی ذات شهودِ) شاعر دارد .می توان چنین پنداشت که فروغ در اشعارش هم شاعری لیبرال( آزادیخواه) است و هم لیبرتی(رهایی و اختیار) . لیبرال به این معنا که در شعرش هم آزادی بیان دارد و هم صراحت و ظرافت لهجه و همیشه شعررا در اختیار ِ واقعیّت ها قرار می دهد تا این واقعیّت ها حقیقت را به نحو مطلوب و متبوع بیان کنند .

به دیگر بیان ، زبان دموکراسی در شعر فروغ زبانی است که مطالبات و منویّات مردم و جامعه را هر آنچه که هست ، تصویر می کند نه هر آنچه که نیست . نیستی در شعر فروغ بی معناست و همیشه فرهنگِ هستی از صداهای مشخص در شعر فروغ است . من از دیار عروسک ها می آیم / از زیر سایه های درختان کاغذی / در باغ یک کتاب مصوّر / در پشت میزهای مدرسه ی مسلول / از لحظه ای که بچه ها توانستند بر تخته حرف «سنگ» را بنویسند / و سارهای سرآسیمه از درخت کهنسال پر زدند / من از میان ریشه های گیاهان ِ گوشتخوار می آیم / و مغز من هنوز / لبریز از صدای وحشت پروانه ای است که او را در دفتری به سنجاقی / مصلوب کرده بودند.

دیگرمؤلفه ی فرآرونده در شعر فروغ که صدای شعر او را به صدایی مشخص و مُدوّن مبدل ساخته است و او را شاعری متمایز ومتفاوت جلوه می دهد مؤلفه ای است به نام «لیبرتی» و لیبرتی به معنی رهایی در آزادی است نه آزاد شدن . می توان گفت آزادی پرنده در قفس به معنی آزاد کردن پرنده است ، پرنده ای که هنوز مفهوم آزادی ،آزاداندیشی و آزادیخواهی را تجربه نکرده است زیرا که قفس این اجازه را از او سلب کرده است . بنابراین تلفیقی از آزاد شدن و آزاد اندیشیدن را می توان لیبرتی نامید . لذا در شعر فروغ دو نوع و حالت از لیبرتی را مشاهده می کنیم . نخست : آزاد شدن و رها شدن خویش می باشد و در ثانی رهایی خود و جامعه از قفس از برای آزادیخواهی و آزاد اندیشیدن است . زیرا که ابتدا بایستی خواهان و طالب آزادی بود و بعد به آن فکر کرد .

فروغ شاعری است که کارکتر آزاد اندیشی را در شعرخویش همیشه برگ برنده می داند و در قید و بند بودن لفظ و معنا را در شعر ، نوعی دیکتاتوری و ایستار می پندارد . به نمونه ذیل در بخشی از شعر: « ایمان بیاوریم به اغاز فصل سرد» - و این منم / زنی تنها / در آستانه ی فصل سرد / در ابتدای درک هستی آلوده ی زمین / امروز روز اول دیماه است / من راز فصل ها را می دانم / و حرف لحظه ها را می فهمم / نجابت دهنده در گور خفته است / و خاک، خاک پذیرنده / اشارتی است با آرامش/ در کوچه باد می آید / این ابتدای ویرانی است / آن روز هم که دستهای تو ویران شدند باد می آمد / ستاره های عزیز؟/ ستاره های مقوایی عزیز/ وقتی در آسمان دروغ وزیدن می گیرد / دیگر چگونه می شود به سوره های رسولان سر شکسته پناه آورد؟ / ما مثل مرده های هزاران هزار ساله به هم می رسیم و آنگاه / خورشید بر تباهی اجساد ما قضاوت خواهد کرد / من سردم است / من سردم است و انگار هیچوقت گرم نخواهم شد ....

فروغ کاملن شاعری است که در شعرش پوست اندازی دارد و همیشه سعی می کند نظر خود را به منظرها تغییر دهد تا که شعرش هم جامعه پذیر باشد و هم تعمیم پذیر . شاعر ی که درد و رنج جامعه را درد و رنج خود می داند و با درد و مشقت جامعه گام به گام در حرکت است . او شاعری است که سه نوع تولد رامی توان در اشعارش مشاهده کرد :

نخست تولدی است آغازین که این تولد توأم با دانش است و هنوز شاعر تجربه ای را در این تولد به خود و اشعارش احساس نکرده است .

دوم تولدی است میانگین که شاعر دارای دانش و بینشی بلند است و البته تجاربی تقلیدی و تحقیقی هم در کنار این دانش و بینش آموخته است .

و سوم تولدی است دیگر که شاعر در این تولد ، هم خود را خوب دانسته و دیده است و هم جامعه را و مهم تر این که ، در تولد دیگر شاعر دانش و تجربه ای نابهنگام را باهم همگون و آشتی می دهد که این تولد در ضمیر ناخود آگاه شاعر خیز بر می دارد و پیامد آن نیز تسری خود آگاهی به خویش و جامعه می باشد .

نظرات 0 + ارسال نظر
برای نمایش آواتار خود در این وبلاگ در سایت Gravatar.com ثبت نام کنید. (راهنما)
ایمیل شما بعد از ثبت نمایش داده نخواهد شد