خوابِ چشمت در شب تنهاییام، جاریترین!
خوابِ چشمت اوجِ بیداریست، بیداریترین!
باده میجوشد در آتشخانهی لبهای تو
بادهای چون آتشِ آغوش، گلناریترین!
وای . . . امشب اختری از آسمان در آب نیست!
آب، چون آیینهی تقدیر، زنگاریترین!
نرم میپرسم خدارا آخرین دیدار ماست؟
لحنِ حاشایت از «آری» گفتنت «آری»ترین!
بازهم دورانِ سردِ بیکسی، دلواپسی
دورِ سرگردانیام چون چرخ، پرگاریترین!
فصلْفصلِ هستیام از نیستی، آبستن است!
بی نصیبیهای من، تکرار، تکراریترین
بر دلم هر زخمی از شمشیر عریان زبان
میشود چون زهرِ دندان اجل، کاریترین!
yasha Aziz dostum cox yasha