.

.

سر حرف من بیشتر با اهالی ست/امیر علی آذر طلعت


http://s3.picofile.com/file/8212988342/%D9%85%D8%B1%D8%B4%D8%AF_%D8%A7%D8%B0%D8%B1.jpg

سکوتی پر از وهم در این حوالی ست

ز عابر مگر پشت این کوچه خالی ست؟

کسی نیست در باغ دلتنگی من
که این حیطه در حومه ی خشکسالی ست

خزان از من آن را که می خواست برده ست
و این بار هم نوبت رنگ قالی ست

چه با جلگه رفته ست از تیغ طوفان
که این روز ها صحبت از زخم شالی ست

از این پیشتر سفره ی نان ما بود
زمینی که امروز در دست والی ست

به پستوی این خانه ی کهنه بنیاد 
دلم چون شکسته سبوی سفالی ست

از این شهر و تشدید نامردمی ها
سر حرف من بیشتر با اهالی ست

نخوردم فریب دگرگونی چرخ
که این کولی  بی رمق لا ابالی ست

پس از این همه خفته در پهنه ی خاک

اجل باز در فرصت گوشمالی ست



نظر دهید